در این مقاله، اثبات می شود تئوری مشائیان مسلمان در خصوص نحوه ادراک کلیات، نظریه ی تجرید نیست، بلکه ایشان تنها عامل موثر در ادراک عقلی را می توانند افاضه ی عقل واهب الصور لحاظ کنند و تفوه ایشان به نظریه ی تجرید، ناشی از نداشتن توجه کافی یا ناشی از تنگناهای زبان است. سپس مشخص خواهد شد که لازمه ی این سخن اولا پذیرش نظریه ی مثل از سوی ایشان خواهد بود و ثانیا موجب پذیرش نوعی ایده آلیسم مشابه به ایده آلیسم مالبرانش و بارکلی می گردد.
وجود ذهنی;اتحاد عاقل و معقول;انطباع صور عقلی;افاضه کلیات;ایده آلیسم مشائی;رویت در خدا;شناخت حقایق اشیاء;اصالت ماهیت مشائی;مراحل شناخت;عروض صور علمی بر نفس;رابطه طولی مراتب ادراک;جایگاه معرفت شناسی مثل ;عقل فعال;فرد مجرد عقلی;حرکت اشتدادی نفس;انواع ادراک;ن