پديده ي چند بعدي جهاني شدن كه به عنوان مهم ترين عامل تحولات حوزه هاي مختلف زيست بشري در آستانه هزاره ي سوم ميلادي مطرح شده، فرآيند فشردگي فزاينده زمان و فضا و ايجاد جامعه ي جهاني واحد مي باشد. اين پديده اگرچه داراي مباني نظري تاريخي بوده، ولي در واقعيت نتيجه ي گسترش عقل گرايي، سرمايه داري و ظهور نوآوري هاي فناوري ارتباطات و سازمان هاي بين المللي مي باشد. در اين مقاله به روش نظري و شيوه ي تحليلي- تفسيري و با استفاده از منابع اسنادي و كتابخانه اي سعي شده جايگاه و تحولات بعد فرهنگ كه امروزه به دلايل نمادين بودن، ارتباط داشتن با ذهن، روح و احساسات بشري و همچنين كاربرد آن در رسانه هاي گروهي در جايگاه مهمترين بعد اين پديده قرار گرفته و موجب تشديد سرعت گسترش و دامنه ي نفوذ آن در جهان شده اند، مورد بررسي قرار گيرد. نظريات مربوط به تأثيرات جهاني شدن در اين بعد را مي توان با كمك نمودار فلسفي هگل چنين ترسيم كرد: نظريه ي اوليه، نظريه ي فرهنگ واحد جهاني؛ نظريه ي مقابل، نظريه ي تنوع و تكثر فرهنگي در جهان؛ و نظريه ي و نظريه ي فرهنگ جهاني و تنوع محلي. تحول مصاديق فرهنگي در اين فرآيند هم نشان دهنده ي نوعي تضاد در واكنشهاي آن هاست كه منشأ آن، جدل نيروهاي موجود در بطن جهاني شدن ميباشد