Trauma and Diasporic Restlessness in John Fowles’ The Magus
Dissertation
Leyla Rezapour Kalajahi
Persian Literature and Foreign Languages
1402
80p.
cd
M.A.
English Literature
1402/06/29
This thesis examines issues of identity, belonging, and trauma through an analysis of the protagonist Nicholas Urfe in John Fowles’ novel The Magus (1965). Urfe embarks on a journey of self-discovery after relocating to a remote Greek island in an attempt to escape a midlife crisis and lack of purpose. However, he remains stuck in a state of transience, struggling to develop a sense of self amid diasporic deterritorialization. The overarching aim of this research is to understand the futility underlying Urfe’s relentless efforts to establish a sense of belonging and reconcile his inner turmoil. A critical aspect involves tracing back the origins of his conflicts by examining his early relationships, particularly with his parents, in order to gain insights into the sources of his anxiety and restlessness. Applying concepts from trauma studies, the study proposes that experiences of trauma have inflicted suffering on Urfe and influenced his behavior. By developing a qualitative framework for analyzing Urfe’s diasporic experience, this thesis contends that he does not align with typical paradigms of relocation. It approaches the topic through lenses of identity, belonging, and trauma to provide a comprehensive understanding of how such issues impact Urfe and those around him. The significance lies in contributing new perspectives on diaspora and insights into how trauma can shape individuals and affect their ability to achieve purpose or resolution. Overall, the study uses Fowles' novel to examine profound questions of selfhood.
اين پاياننامه با بررسي مسائل هويت، تعلق و تروما از طريق تحليل شخصيت نيكلاس اورف در رمان "مجوس" اثر جان فاولز، موضوعاتي چون جستوجوي هويت، محل زندگي و تاثيرات تروما را مورد بررسي قرار ميدهد. اورف براي فرار از بحران ميانسالي و بيهدفياش، به جزيرهاي دورافتاده در يونان سفر ميکند اما همچنان در حالتي غيرثابت باقي ميماند و نميتواند در ميان پراکندگي دياسپورا، هويتي براي خود تعريف کند. هدف کلي اين پژوهش، درک بيثمر بودن تلاشهاي بيوقفه اورف براي پيدا کردن حس تعلق و آشتيدادن آشفتگيهاي درونياش است. مورد مهم ديگر، رديابي منشاء مشکلات او از طريق بررسي روابط اوليهاش، به ويژه با والدينش، با هدف شناسايي منابع اضطراب و بيثباتياش است. اين پژوهش با استفاده از مفاهيم علم تروما، فرضيه ميگذارد که تجارب تروماتيک درد و رنج بسياري را بر او تحميل کرده و بر رفتارش تاثير گذاشتهاند.با ارائه چارچوبي براي تحليل تجربه دياسپوراي فردي اورف، اين پاياننامه ادعا ميکند که او با هيچيک از الگوهاي مرسوم مهاجرت سازگار نيست. با بهرهگيري از ديدگاههاي هويت، تعلق و تروما، تلاش شده بهطور کلي تاثير اين موضوعات را بر او و اطرافيانش درک کرد. اهميت اين پژوهش، ارائه ديدگاههاي تازهاي درباره دياسپورا و درک تاثير تروما بر شکلگيري خوديت و رفتار افراد است. در مجموع، اين مطالعه از رمان موردنظر براي بررسي سوالات عميق هويتيابي استفاده ميکند.
آسیب روانی و بی قراری ناشی از پراکندگی قومی در "مجوس" اثری از جان فاولز