پژوهش حاضر تلاشی است برای معرفی افکار محمدعلی امیرمعزی، استاد دانشگاه سوربن فرانسه که جایگزین هانری کربن در این دانشگاه میباشد. محمدعلی امیرمعزی اساساً به دعوت هانری کربن به فرانسه رفته است و به توصیهی استادش، مطالعات شیعهشناسی خود را مختص به دوران سه قرن اول تشیع میکند و نام آن دوران را دوران نخستین میگذارد و تشیع مربوط به آن را تشیع نخستین میداند. امیرمعزی، کتابهای بسیاری به زبان فرانسه دارد که دو کتاب وی به نامهای "راهنمای ربانی در تشیع نخستین" و "تشیع؛ ریشهها و باورهای عرفانی"، به فارسی ترجمه شده است. از دههی 70 به بعد در برخی از مجلات ایرانی، مقالات وی ترجمه و چاپ شده است که عموماً در کتاب "تشیع؛ ریشهها و باورهای عرفانی" جمعآوری شده است. در واقع عمده افکار وی در دو کتاب مذکور قابل دسترس است. روشی که در این پژوهش مورد استفاده قرار گرفته است، روش توصیفی تحلیلی است. امیرمعزی در کتب خود، با برهم زدن ساختار معنایی «عقل» درصدد است تا زمینه و سازمان فکری خود را ایجاد نماید. او معتقد است کارکرد عقل از قبل از اسلام تا بعد از آن تا سدهی سوم و از سدهی چهارم به بعد، دچار تغییر شده و بار معنایی آن به ترتیب از ابزار بودن (پابند حیوان) تا ظرفیت و توانایی درک اسرار امامان و تدبیر امور تغییر یافته است. در اثر این تغییرات، دو تشیع با دو سنت، سازمان مییابد، تشیع نخستین (از حیات امامان تا انتهای سدهی سوم) با سنت باطنگرایانه و تشیع متأخر با سنت خردگرا و عقل محور. این دو سنت دارای ویژگیها و تفاوتهایی است که تأکید وی بیشتر بر تشیع نخستین است. او معتقد است اساساً احادیث این تشیع از حیث اعتبار و مرجعیت متفاوت است. در واقع دو نوع حدیث را شناسایی میکند، حدیث امامی مربوط به تشیع نخستین و حدیث فقهی کلامی مربوط به تشیع متأخر. در اعتبار احادیث امامی، عقلانیت جایگاهی ندارد و تأیید امام ملاک است. دال مرکزی مفهومی امیرمعزی، «امام» است. او معتقد است امام بعد کیهانی و فراطبیعی دارد و در احادیث مربوط به تشیع نخستین (که بیشتر از بصائرالدرجات صفار قمی استفاده میکند) تأکید بر همین بعد امام است. به نظر وی تشیع دارای دو جهانبینی است، جهانبینی متضاد و جهانبینی مکمل و دولایه و این دو جهانبینی را در تمامی مفاهیم خود وارد میکند. آنچه از افکار امیرمعزی به دست آمد، این است که، روش مورد استفادهی وی در صورتبندی مطالب، تلفیق پدیدارشناسی با فیلولوژی با زمینهی تکثرگرایی است. به گونهای که وقتی سخن از تشیع میکند، تشیع مختص دوازده امامی نیست، بلکه در نظر او زیدیه، اسماعیلیه و سلسلههای عرفانی و ... هم جزوی از تشیع است و از منابع آنها استفاده میکند. اساساً در استفاده از منابع، نمیتوان قوارهی خاصی برای او متصور شد. همچنین او به دنبال اثبات یا رد یک جریان شیعی نیست. آنچه مورد ادعای امیرمعزی است، این است که وی تمام تشیع را با فرقههای مختلف در نظر دارد اما این در حالی است که در تشیع نخستین، صرفاً رویکرد اسماعیلیه و فرقههای نزدیک به آن را ارجح میداند و از پرداختن به نظرات اهل کلام اجتناب دارد. اساساً نظرات امیرمعزی، غیرقابل نقد است، چرا که هر نقدی به مطالب وی باشد با این عنوان که زمینهی نقد مطرح شده مربوط به تشیع متأخر و با رویکرد عقلمحور است رد میشود، و این در حالی است که مطالب امیرمعزی غیرعقلانی و یا به تعبیر خودش باطنی است. در واقع بستر انتقاد در نظرات وی ایجاد نمیشود. وی دلیل حذف برخی از احادیث توسط شیخ مفید و شریف مرتضی را متعلق بودن آنها به مکتب فقهی کلامی میداند و از سانسور این احادیث (به تعبیر او احادیث امامی) انتقاد میکند و این در حالی است که در بیان رویکرد سیاسی اهل بیت، کاملاً سکوت میکند. افکار امیرمعزی منطبق با رویکرد غالیانه و سلسلههای عرفانی صوفیانه است و نگاه افراطی و درونگرایانهی وی به تشیع، او را در تحقق ایجاد تصویری روشن از تشیع بازداشته است. همچنین چنین نگاهی باعث شده است، رویکر تاریخی مناسبی نداشته است و این در حالی است خودش ادعا دارد که پدیدارشناسی را با تاریخ آمیخته است.
The present research is an attempt to introduce the thoughts of Mohammad Ali Amirmoazi, a professor at the Sorbonne University in France, who replaced Henri Carbone in this university. Muhammad Ali Amir Moazi basically went to France at the invitation of Henry Carbone and on the recommendation of his teacher, he focused his Shia studies on the period of the first three centuries of Shiism and named that period as the first period and considers the related Shiism as the first Shiism. Amir Moazi has many books in French, two of his books named "The Divine Guide to Early Shiism" and "Shism; The Roots and Mystical Beliefs" have been translated into Persian. From the 70s onwards, his articles have been translated and published in some Iranian magazines, which are generally collected in the book "Shi'ism: Roots and Mystical Beliefs". In fact, most of his thoughts can be found in the two mentioned books. The method used in this research is descriptive analytical method.In his books, Amir Moazi tries to create his intellectual background and organization by disrupting the semantic structure of "reason". He believes that the function of reason has changed from before Islam to after that to the third century and from the fourth century onwards, and its meaning has changed from being a tool (an animal) to the capacity and ability to understand the secrets of the imams and to plan for change. has been found As a result of these changes, two Shi'isms with two traditions are organized, the first Shi'ism (from the life of the imams until the end of the third century) with the esoteric tradition and the later Shi'ism with the rationalistic and reason-oriented tradition. These two traditions have characteristics and differences that he emphasizes more on early Shiism. He believes that basically the hadiths of this Shia are different in terms of validity and authority. In fact, it identifies two types of hadith, the Imami hadith related to early Shiism and theological jurisprudential hadith related to late Shiism. In the validity of Imami hadiths, rationality has no place and the approval of the Imam is the criterion. The central signifier of Amir Moazi's concept is "Imam". He believes that the imam has a cosmic and supernatural dimension, and in the hadiths related to early Shiism (which mostly uses Basa'ir al-Deraje Safar Qomi), the emphasis is on this dimension of the imam. In his opinion, Shi'ism has two worldviews, an opposing worldview and a complementary and two-layered worldview, and it includes these two worldviews in all its concepts.What was obtained from Amir Moazi's thoughts is that the method used by him in formulating the contents is the combination of phenomenology with philology with the context of pluralism. In such a way that when he talks about Shiism, Shiism is not specific to the Twelve Imams, but in his opinion, Zaidiyyah, Ismailiyyah, and mystical lineages, etc. are also part of Shiism and uses their sources. Basically, in the use of resources, it is not possible to imagine a special way for him. Also, he does not seek to prove or disprove a Shia movement. What Amir Moazi claims is that he considers all Shi'ism with different sects, but this is despite the fact that in early Shiism, he only prefers the approach of Ismailia and the sects close to it and avoids addressing the opinions of Ahlul Kalam. Basically, Amir Moazi's opinions are uncritical, because any criticism of his material is rejected with the title that the criticism is related to late Shiism and with a rational approach, and this is despite the fact that Amir Moazi's material is irrational or in his own words It is esoteric. In fact, there is no basis for criticism in his comments. He considers the reason for the removal of some hadiths by Sheikh Mofid and Sharif Mortaza to be that they belong to theological school of jurisprudence and criticizes the censorship of these hadiths (according to his interpretation, Imami hadiths), and this is while he is completely silent in expressing the political approach of the Ahl al-Bayt. he does. Amir Moazi's thoughts are consistent with the Ghalian approach and Sufi mystical lineages, and his extreme and introspective view of Shiism has prevented him from creating a clear image of Shiism. Also, this kind of view has caused Ruiker to not have a proper history, while he himself claims that he mixed phenomenology with history.
Examining the thoughts of Mohammad Ali Amir Moazi regarding Shiism