مساله ی متافیزیک و پرداختن به آن در فلسفه همواره مطرح بوده است . با گذر از عصر یونان و قرون وسطا، و ورود به دوره مدرن متافیزیک جلوه ی تازه ای به خود می گیرد و با آغاز سده ی بیساژتم، همزمان با نقدهای کوبنده نیچه، جایگاه آن نیز در فلسفه دچار تغییر می شود. دیگر متافیزیک به مثابه ی ریشه ی گسترده ی درخت دانش نیست. و دیگر حرف اول و آخر را در فلسفه نمی زند. از جمله فیلسوف. نی که در راه نقد متافیزیک گام بر داشته اند مارتین هایدگر و ژاک دریدا هستند . هایدگر با نقد فلسفه های پیش از خود، آن ها را متهم به نظام گرایی متافیزیکی می کند . به زعم او تاریخ متافیزیک، تاریخ غفلت از وجود و افتادن در ورطه ی موجود انگاری است. دریدا نیز با مطرح کردن متافیزیک حضورو ردیابی آن درسراسر تاریخ فلسفه، به نحو دیگری متافیزیک را مورد نقد قرار می دهد . به عقیده ی او مفاهیم در تاریخ فلسفه همواره در دو قطب حاضر و غایب تعریف شده اند . وی برآن است تا با بن جای حاضر و غایب را عوض کند و از این رهگذر به مقابله با متافیزیک (Deconstruction) فکنی بپردازد.این پایان نامه با رویکرد تطبیقی و روش مطالعات کتابخانه ای آرای هر دو فیلسوف را به تفصیل بررسی کرده است .به طور کلی می توان نتیجه گرفت که اگرچه کنه نگاه هایدگر و دریدا به متافیزیک تا حد زیادی مشابه است اما تعلق هر یک از این دو فیلسوف به جریان و نحله ای به خصوص باعث شده هر یک از شیوه ای منحصر به فرد در مواجهه با متافیزیک استفاده کنند .با این همه چنین به نظر می رسد که این شیوه ها نه تنها موفق به برگذشتن از متافیزیک نبوده اند، که خود نیز در وهله ی نخست برخاسته از وجهی متافیزیکی بوده اند.
The problem of metaphysics is one of the most important issues inhistory of philosophy. After ancient Greece and then middle ages, and when human arrive to 20th century, Metaphysics shows a new aspect that never seen before. In this period the place of Metaphysics changedunderthe effect of Nietzsche critical ideas. It was not a root of a knowledge tree, as before was.Martin Heidegger and Jacque Derrida are two famous philosophers that present a critical idea about metaphysics. Heidegger thinks that former philosophies were metaphysical because of their forget of Being.Derrida explains metaphysics of presence concept to searching metaphysics in history of philosophy.This thesis recognizes ideas of these two philosophers with comparative aspect and library researches. The conclusion is that they have similar look to metaphysics to some extent, but their belongness to different schools cause that their strategies become different. At last it seems that none of these strategies were succeed. Because the strategy that wanted 9.to overcome metaphysics, was metaphysical itself