مسئلهی مرگ از دیرباز یکی از پیچیدهترین و مهمترین دغدغههای فکری انسانها بوده است .در این پایان نامه تلاش بر این است که مرگ اندیشی و مسئله جاودانگی از نگاه دو فلیسوف یعنی اونامونو و هایدگر بررسی شود و نظرهای این دو در این باره ارائه شود تا مخاطب افزون بر آشنایی تخصصی با اندیشههای این دو فیلسوف، بر پایهی دانش و پیش زمینههایش به نتیجهای درخور دربارهی این موضوع مهم دست یابد .اونامونو در کتاب درد جاودانگی با روش اگزیستانسیالیستی نشان می دهد، که تشنه جاودانگی است و شوق و عطش بی پایان به نامیرایی دارد.او به دنبال جاودانگیای است که ادامه همین حیات کنونی باشد .اما عقل در این باره نمیتواند به او کمک کند به ایمان پناه میبرد .بنا به عقیده ی او تنها خداوند می تواند ضامن بقا و نامیرایی ما شود .اگر خدا باشد، به تبع او وجودی ابدی خواهیم داشت .هایدگر در کتاب وجود و زمان می کوشد تا با روش پدیدارشناسی مرگ را تحلیل کند .تنها دازایناست که به نیستی خود میاندیشد و مرگ اندیش است.او مرگ را آخرین امکان دازاین میداندکه با آن هستی دازاین پایان میپذیرد .دازاین در ارتباط با وجود و کشف حقیقت مرگ اصالت مییابد .در غیر این صورت دچارروزمرگی میشود،هویت اصلیاش را گم میکند، تحت حاکمیت دیگران قرار میگیرد، و در نهایت از خود بیگانه میگردد.اما مرگ آدمی را به پایان پذیر بودن زندگی آگاه می سازد و او را متوجه ابعاد وجودی خویش میکند .در پایان تطبیق بین آرا دو متفکر در خصوص مرگ و جاودانگی انجام گرفته است
The question of death has been one of the most complex and most important questions to human being since long. In this dissertation it is tried to be investigated the ''anxiety and the question of eternity'' in the opinion of the two philosophers: Unamuno and Heidegger. In this process, it is offered these two's ideas about this matter so that audience addition with getting specialized acquaintance with these two's thoughts, would reach to an appropriate result about this important subject on the base of one's knowledge and background, too. In his book, named with ''The tragic sense of life'', Unamuno shows that he is thirsty for the eternity, and has an endless thirst to it. He is looking foran eternity that would be continuation of the same present life. But the reason could not help him; so he resorts to the faith. According to his opinion, only God could be the surety for our duration and immortality. If there is God, with that we would have eternal existence, too. In his book,under the title of ''Being and Time'', Heidegger has tried to analyze death with the phenomenological method. Only Dasein thinks to his death; it is a Anxiety. He believes that death is the last Dasein's possibility which by it its being come to an end. Dasein would be authenticated by the connection with entity and exploration the fact of death; otherwise it involves in dailiness, losses its original identity, it would be placed under the rule of others, and finally becomes alien with authentic self. But death aware humans that the life comes to an end, and makes them aware to theirs existential dimensions. At last, the comparative of these two philosophers' opinions about death and eternity has been done