مقایسه تفسیر یوحنای نحوی و ابن رشد از عقل در ارسطو
/بیان کریمی
تبریز: دانشگاه تبریز، دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، گروه فلسفه
۱۹۶ص
چاپی
کارشناسی ارشد
ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، گروه فلسفه
۱۳۹۰/۰۶/۳۱
تبریز: دانشگاه تبریز، دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، گروه فلسفه
سه مسئلة محوری جهان، خدا و انسان در طول تاریخ فلسفه همواره مورد التفات فیلسوفان بوده است و هر کدام آرا و نظریات خود را به نحوی در اینصباره مطرح ساختهصاند .در میان این سه مسئله با گذر زمان توجه فزاینده به انسان مشهود است .یکی از مباحث مطرح دربارة انسان مسئلة نفس میصباشد .اگرچه هر فیلسوفی از آغاز تاریخ فلسفه به مباحث مربوط به نفس توجه داشته است، ارسطو نخستین فیلسوفی است که در این باب رسالة مستقلی تألیف کرده است .این رساله از سه دفتر تشکیل شده است .ارسطو در دفتر اول بعد از نکاتی مقدماتی، تاریخچهای دربارة نفس ارائه میکند و مورد ارزیابی قرار میدهد .ودر دفتر دوم به تعریف نفس و معرفی برخی قوای آن میپردازد .در دفتر سوم بحث قوا را پی میگیرد .در میان مباحث مطرح در این اثر ارسطو مبحث عقل را، که بیشتر از سایر مباحث و به طور خاص به ساحت انسانی مربوط میشود، در فصلهای۸ - ۴دفتر سوم مطرح کرده است .دربارة این قسمت از کتاب نفس ارسطو از همان روزگار خود او تا امروز تفسیرهای متعددی ارائه شده است.در این پایاننامه دو تفسیر مربوط به فصلهای ویژة عقل، یکی از آن یوحنای نحوی، مفسر مسیحی و دیگری از آن ابنرشد به عنوان مفسری مسلمان، را جهت مقایسه برگزیدهایم .برای این منظور، پس از بیان کلیاتی از فلسفة ارسطو و محورهای بحث او دربارة نفس، دیدگاههای ویژة او در باب عقل، یعنی در خصوص موضوعاتی چون عقل منفعل، عقل فعال و عقل عملی، را بر پایة رسالة نفس و بر اساس دو تفسیر فوق گزارش کردهایم .تطبیق میان این دو تفسیر در ضمن گزارش و به دنبال آن در فصلی جداگانه، صورت گرفته است.در نگارش این پایاننامه از منابع کتابخانهای و از روش توصیفی- تحلیلی- تطبیقی استفاده شده است
Three crucial problems of philosophy by which the philosophers have always ingaged in the history are the world, the god and the human being; and each philosopher has expressed his own views on these matters in some ways. But as time has passed, the focus has majorly shifted from the other two issues toward the human being. Of discussions about human beings, one is the problem of the "soul". Though every philosopher has an attention to this subject since the first days of the history of philosophy, Aristotle is the first one who has wrote a single treatise exclusively devoted to the soul. His treatise is composed of three books: in the first one, after some elementary notes, he exposes a brief history of the views on the soul and criticises them; in the second book, he provides his definition for the soul and introduces its powers; and in the last one he continues the subject of the powers. Among problems discussed in this work, the problem of the intellect, which is particularly and more than others related to human sphere, is discussed in chapters 4 to 8 of the third book. This part of Aristotle's On the Soul, has been a subjet for inrpratation, even since Aristotle's own time to our days.In this dissertation, we've chosen an interpretation by a Christian commentator, John the Grammarian, and another by an Islamic commentator, Averroes; and we've compare them. At first, a sketch of Aristotle's philosophy and his grounds for his discussion of the soul has been exposed; then we have proced to his standpoints on the intellect, i.e. on subjects such as passive intellect, agent intellect and practical intellect, based on his own text and the two above-mentioned interpretations on it. A comparative study of the two interpretations has come in the course of discussion and also in a separate chapter. In writing this dissertation we've used library resources and have exercised descriptive-analytic-comparative method