تبریز: دانشگاه تبریز، دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، گروه فلسفه
۲۰۱ص
چاپی
کارشناسی ارشد
فلسفه
۱۳۸۸/۰۶/۳۱
تبریز: دانشگاه تبریز، دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی، گروه فلسفه
رورتی در صدد است تا در مقام یک درمانگر مسائل فلسفی به تجزیه و تحلیل مسائل مختلف معرفتی در پرتو منافع پراگماتیکی آن ها بپردازد .او مدعی است که مسائل فلسفی از قبیلحقیقتو واقعیتو غیره همچون سایر مسائل دیگر محصول یک امکان تاریخی بوده است و از این رو می توان آنها را کنار گذاشت .بدین منظور، او تمام معرفت شناسی سنتی را با تمام مقولاتش) نظیر حقیقت، عینیت، عقل و غیره (زیر سوال می برد .استدلال او این است که فیلسوفان سنتی)مثل افلاطون، دکارت، و کانت (همواره با باور به واقعیتهای فرا انسانی و فرا تاریخی) نظیر حقیقت، خیر، خدا، و غیره(، به انسانصها به مثابه خادمان و کاشفان آن واقعیت بیرونی نگاه می کردند .اما رورتی بر این باور است که اگر ما خود را صرفا به روابط علی و معلولی بین خود و جهان محدود کنیم، آنگاه درستی این ادعا را خواهیم پذیرفت که این ما هستیم که با خلق واژگان جدید همواره به جهان معنا می بخشیم و جدا از این واژگان، که ابزارهای سازگاری با زیست بوم هستند، هیچ واقعیتی وجود ندارد .این ابزارها به ما کمک خواهد کرد تا هرچه بیشتر همبستگی بین انسانها را تقویت کنیم تا در مسیر جامعهای عدالت محور و آزاد و به دور از هر گونه تبعیض و رنج گام برداریم .در چنین جامعهصای است که حقیقت خود را از طریق پویاییهای آن جامعه نشان خواهد داد.در فصل اول این رساله ی توصیفی- تحلیلی به پیشینهی تاریخی نظریه ی صدق یا حقیقت خواهیم پرداخت .سپس در فصل دوم به ذکر ۳ مورد از انتقادهای رورتی بر فلسفه سنتی در باب مفهوم حقیقت خواهیم پرداخت و در فصل سوم به خود دیدگاه رورتی در باب مسائل گوناگون معرفتی میپردازیم و نهایتا در فصل پایانی این ادعا مطرح شده که هر چند رورتی حقیقت وعینیت را به معنای سنتی رد کرده است اما نمی تواند عینیت را در هر صورت و مدلی منکر شود .و در نتیجه کم و بیش در دام تفکر عینیتگرایی و رئالیسم باقی می ماند و حقیقت به صورت عینی در قالب مفاهیمی مثل همبستگی در فلسفه رورتی پدیدار می گردد
Rorty, as a therapist philosopher, tries to analyse various cognitive problems in the light of pragmatic interests. He claims that the philosophical problems such as "Truth", "reality", and etc have been product of a historical contingency and hence we put them aside. for this purpose, he questions all traditional epistemology with all its categoryies (like Truth, objectivity, Reason and etc.). His argument is that traditional philosophers(such as Plato, Descartes and kant) always believes ahistorical and ahumanistic realities(like Truth, Good and etc.) considered human beings as servants and discoverers the eternal reality. But Rorty believes that if we merely ourself confine to the cause and effect relationships between self and world, then we will accept correctness of this claim that we always give to the world a meaning by creating new vocabulary and apart from this vocabulary, as instruments of coping with environment, there is no reality. These instruments will help us to reinforce solidarity among humans in order to move in direction of oriented-Justic and free society and recede from any discrimination and suffering. It is in such that Truth will show itself in dynamisms of that society.In chapter one of this analytic-descriptive thesis , we will consider historial background of theory of Truth. Then in chapter two, we will mention three cases of Rortys critiques on traditional philosophy about concept of Truth and in chapter three, we will consider Rortys own view on various cognitive problems. finally, in last chapter, we put this claim that although he rejects Truth and objectivity in traditional meaning, but he can not deny objectivity in every form and model. And consequently, he stays, more or less, in the trap of realistic and objectivitic thought and Truth, as objectively, appears in philosophy of Rorty in framework of concept as solidarity