بررسی جامعهشناختی جایگاه و کارکردهای فنآوری و علم در توسعه جوامع پیرامونی :موردایران
/عبدالهادی میرزائی
تبریز: دانشگاه تبریز
۲۵۲ ص.
: مصور، جدول، نمودار۳۰*۲۹ س.م -+ لوح فشرده
چاپی
کتابنامه ص.:۲۴۸-۲۵۲
کارشناسی ارشد
علوم اجتماعی گرایش جامعهصشناسی
۱۳۸۴/۱۱/۲۶
تبریز: دانشگاه تبریز
در جغرافیای زمانی ایران کنونی، به ویژه، اینک که درسال اول عملیاتی شدن صسند چشم انداز بیست ساله و نهضت نرمافزاری واقع شدهایم، میباید جایگاه و کارکردهای دو موتور محرکهی توسعه و پیشرفت، یعنی علم و فنآوری مورد نقد و بررسی جامعه شناختی قرار گیرد .مرکز ثقل نوشتار حاضر که به همین منظور تهیه و تدوین شده در چارچوب اندیشههای مارکسیستی بر مرزها و مجموعههای فکری مکتب فرانکفورت، به ویژه، نظریهی نو انتقادی هابرماس بوده است کسی که جزبه صنقد در حوزهی عمومی، با توجه خاص به خرد و عدالت در بحث از صمدرنیتهی ناتمام نپرداخت .از نقطه نظر روششناسی نیز، دیدگاه دیالکتیکی انتقادی مکتب فرانکفورت در کانون توجهات بوده، تا امکان بررسی کلیت جامعهی علمی و ملی ایران فراهم گردد .پژوهش پیشرو، کیفی، کتابخانهای و اسنادی بوده و بیشتر از روش غیرمستقیم گردآوری اطلاعات در آن استفاده شده است .،تحقیق حاضر، از این رهگذر درصدد تعیین میزان شدت و یا ضعف حضور متغیر مستقلصحوزهی عمومی مد نظر یورگن هابرماس در جامعهی علمی، پژوهشی و فنی کشورهای در حال توسعه و به طور اخص ایران برآمد .تا به سه پرسش پایهای زیر پاسخ دهد۱ : - وضعیت موجود نظام علمی کشور چگونه است و چرا ؟۲ - وضعیت مطلوب چگونه باید باشد و چرا ؟ و۳ - برای گذار از وضعیت موجود و مطلوب چه باید کرد وچرا ؟ در این ارتباط، از سنجهها و شاخصهای کیفی چندی چون میزان گرایش نظام نوپای علمی یاد شده به صاثبات گرایی و علم گرایی،نخبه گرایی و هم این طور، گفت و گو و گفتمان بحث به میان آمد تا جایگاه هر یک از علوم و کارگزاران آنها در این فاز و فضا مشخص و امکان ارتباط عادلانه و عاقلانهی علم و فن آوری با هم و با نهادهای مدنی و مدرن ملازم با آنها یعنی دانشگاه و صنعت در ایران، مورد ارزیابی انتقادی واقع گردد .از این رهگذر، مطالعات نوشتار حاضر نشان داد که گرایش جامعة علمی و پژوهشی ما به اثباتگرایی و علم گرایی، مثبت و عمدتا معطوف به علوم تحلیلی تجربی) طبیعی (بوده است .به این معنی که توسعهی علمی ایران، تک ساحتی و بدون تکیه و تاکید بر علوم تأویلی تاریخی) انسانی و اجتماعی (در نظر گرفته شده است .این در حالی است که گرایش ما به اثباتگرایی در خصوص روابط علم و فنآوری با هم و با نهادهای مترتب بر آن دو، کم و بیشتر متمایل به دانشگاه مینماید به گونهای که کارکرد عمدهی توسعهی تک ساحتی علمی و پژوهشی ایران، تولید انبوه و مازاد بر نیاز دانشگاه و دانشجو میباشد .گرایش جامعهی فوقالذکر به کارگزاران ارشد علم و فنآوری و نخبگان) نخبهگرایی (نیز دست کمی از آنچه خاطرنشان شد، ندارد به این جهت که نتیجه نخبهگراییهای بیمار و تبعیض آمیز ما، در مواقعی) بزرگ و بسیار (به مهاجرت نخبگان و ... ، و در مواقع دیگر ، به نخبهپرستی و ... میانجامد .اما تمایل نظام نوپای علمی ایران به صگفت و گو و گفتمان که سنگ بنای حوزهی عمومی علمی و پژوهشی به شمار میرود، بسیار کم و غیر قابل اغماض نشان میدهد و این از نسبت علم و فنآوری و نهادهای ملازم با آن دو و نیز روابط هر یک از علوم انسانی و غیرانسانی باهم و با زیر شاخههای آنها کاملا پیدا است
and sometimes to idolizing of them. But the tendency of Iran newly established scientific system toward " dialogue and discourse " which is considered as base of public sphere of scientific and research, seems very little and non-ignorable, and this is clear from relation between science and technology and related institution of these two, and relation between each of human an non-human science together and with their subsets, too ,۵ In the time geography of contemporary Iran, now that we are in the first year of application of " twenty year outlook document " and " software movement " particularly, the two motor powers status and function, it means science and technology should be examined and criticized from sociological view point. Central point of the present writing prepared for this purpose is in the Marxist thought frame to borders and thought sets of Frankfort school, especially, Habermas' new critical theory; who did not criticized but " in public sphere " about discussion of " incomplete modernity " with special regards to " reason " and " justice ". Frankfort school critical - dialectical approach, has been in the center of consideration from the methodological point of view, soothe examination of the totality of Iran's national and scientific society becomes possible. Following research has been qualitative, librarian and mostly indirect method of information gathering is used in it. The present research, therefore tries to assign intensity and moderation of independent variable " public sphere " presence considered by Jurgen Habermas in scientific, researching, and technical society of developing countries more particular in Iran in order to answer following three basic questions: ۱- How is the real condition of country scientific system, and why? ۲- How should the ideal situation be, and why? ۳- What should be done for passing from real situation to ideal one and why? Regarding this, the criteria and quantitative indicator like tendency of newly established scientific system toward " positivism and scienticism" " Elitism " and as well as " dialogue and discourse " are discussed, so the place of each science and its actor to be identified in this time and place, and the possibility of just and reasonable connection of science and technology with together, and with civil and modern institutions accompanying with them means university and industry in Iran to be critically evaluated. Studies of this writing showed that our scientific and researching society tendency toward "positivism and scienticism" is positive and orientated to analytical - empirical (natural) sciences chiefly. It means, Iran scientific development has been considered mono-dimensional and without depending and emphasizing to hermeneutic- historical (natural) sciences. This is when, our tendency toward positivism in relation between science and technology, and relating institution of these two, more or less is inclined to university; in a way that, main output of mono-dimensional scientific and research development of Iran, is mass product and excessive to university and student. Tendency of above mentioned society to senior actors of science and technology and elite (elitism) is no less than that is mentioned. Since the result of our sick and discriminative elitism, sometimes (vast and large) leads to elites migration (Brain drain)