چگونگی مناسبات اخلاق و دین، به عنوان دو عنصر مؤثر در حیات فردی و اجتماعی انسانها، از دلمشغولیهای مهم دیروز و امروز بسیاری از فیلسوفان و محققان بوده و هست .ایمانوئل کانت، در زمره فیلسوفانی است که به لحاظ تاریخی یکی از ممتازترین نظریههای مربوط به این بحث را مطرح کرده است .وی در باب رابطه اخلاق و دین موضع به ظاهر دوگانهای اتخاذ نموده، یعنی از سویی بر استقلال اخلاق از دین تصریح کرده و از سوی دیگر بر لزوم پیوند اخلاق با دین تأکید ورزیده است .این امر سبب گردیده است خوانندگان کانت همواره با این پرسش جدی مواجه شوند که :براستی موضع دقیق کانت در قبال رابطه اخلاق و دین چیست؟ به تعبیر دیگر، پرسش اصلی این است که :صدر فلسفه استعلایی کانت، چه نسبتی میان اخلاق و دین برقرار است؟ در رساله حاضر با اتخاذ رویکردی استعلایی، که صبغهای کانتی دارد، و با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی تلاش بر این بوده است تا در ذیل عناوینی چون :صچیستی فلسفه استعلایی، صچگونگی استقلال اخلاق از دین، صچگونگی پیوند اخلاق با دین و صانحای نسبت اخلاق و دین و جایگاه موضع کانت در آن به پرسش فوق پاسخی در خور داده شود .حاصل این تحقیق آن است که اولا کانت با قایل شدن به وجود عناصر پیشینی و ویژگیهای خاص آنها در عقل عملی، به عنوان حقایق قوامدهنده اخلاق، توانسته است تا اعتبار، عینیت و استقلال اخلاق از دین و نیز چگونگی پیوند آن دو با یکدیگر را موجه و مدلل سازد ثانیا کانت در دیدگاه خود مبنی بر جمع استقلال اخلاق از دین و در عین حال لزوم پیوند آن دو، دچار تناقضگویی نشده است .بدین شرح که آنجا که کانت حکم به استقلال اخلاق از دین میدهد منظورش، استقلال اخلاق از صدین وحیانی است از جهت منشأ آن دو و آنجا که به لزوم پیوند اخلاق با دین حکم میکند، مرادش، پیوند اخلاق با آموزههای دینی عقل عملی) خدا و جاودانگی نفس (است .بنابراین، با تفکیک دین وحیانی از آموزههای دینی عقل عملی)دین طبیعی (در نزد کانت و سنجش نسبت اخلاق با هر یک از آن دو، موضع به ظاهر دوگانه کانت در قبال رابطه اخلاق و دین به موضعی واحد و سازگار مبدل میگردد ثالثا در مقایسه و تطبیق دیدگاه کانت با دستهبندیهای مربوط به انحای رابطه اخلاق با دین در نزد متفکران، باید محتاطانه عمل کرد زیرا، علاوه بر اینکه محققان تلقی واحد و یکسانی از اخلاق و دین ندارند، حتی در نزد خود کانت معنای واحدی از مفهوم صدین وجود ندارد .لذا به سادگی نمیتوان دیدگاه کانت را در این خصوص ذیل یکی از روابطی که محققان میان دین و اخلاق کشف کردهاند قرار داد
It has been an important enterprise for philosophers how we can explain the relation between morals and religion, as two effective elements in the individual and social life of human. Immanuel Kant is among the philosophers who have historically presented one of the most preeminent theories in this field. It he first view, it seems that he has a dual criterion: namely, On the one hand, he emphasizes on the independence of morals of religion, and on the other hand, emphasizes on the necessity of linking morals with religion. This leads us to face with this serious question: What is precisely Kant's position? In other words, the main question is: "What is the relation between morals and religion in Kant's transcendental philosophy?" In the present thesis, utilizing a transcendental approach, which has a Kantian nature, and using the descriptive-analytical method, and under the titles such as: "What is transcendental philosophy?", "The manner of independence of morals of religion", "The manner of connection between morals and religion, the varieties of Relations between morals and religion and Kant's position about this to answer that question. The result of this research consists in: firstly, Kant succeeded to justify and explain the validity, objectivity, and independence of morals of religion, as well as, to justify and explain their connection with each other, by virtue of the existence of a priori elements and their specific characteristics in practical reason as constructive truths of morals; Secondly, in his language, there is no contradiction concerning the independence of morals and religion, and at the same time, their connection. Thus, where Kant states that religion is independent of morals, he believes that morals is independent of "revealed religion", because of their different roots, and where Kant says that the morals leads to religion, his meaning is religious teachings of practical reason (God and Immortality of the soul). Therefore, through separating the revelation from the religious teachings of practical reason and measuring the relation of morals with each of them, Kant's seemingly dual criterion on the relation between morals and religion converted into a single and consistent position. Thirdly, it is a serious task comparing and adapting Kant's view with the standard categories concerningthis subject; Because, not only there is no Consensus between scholars about the meaning of religion and morals, but also Kant himself does not have a single meaning of the concept of "religion" Therefore, it is not possible to deduce Kant's view concerning this relation simply as one of the relations discovered by scholars between religion and morality