بنیاد ایرانشناسی، دانشگاه شهید بهشتی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی
۱۳۹۵
۹۰ ص.
000
زالی از دانشمندان قرن پنجم است که تاثیرات گستردهای در اغلب علوم اسلامی نهاد. از اینرو، در پژوهش حاضر به تببین و تشریح اندیشههای غزالی و تاثیراتی که در عرصههای دین، فلسفه، اخلاق و تصوف نهاد، پرداخته شده است عرصههای نامبرده، معرف عمده چهارچوب فکری غزالی است، لیکن دارای گستره وسیعی از مطالب است. لذا موضوعات مذکور در چهارچوب مشخصی از یک اثر از غزالی محدود شده و با اتکا بر سایر منابع فرعی به بسط و گسترش موضوع پرداخته شده است .در این راستا، ملاحظه میشود که غزالی با رویکرد دینی به انتقاد از معارف فلسفه پرداخته و البته انتقادات او تماما در هدم فلسفه نبوده، بلکه او در رشد فلسفه هم موثر بوده است. در واقع، آنچه بیشتر مورد تاکید برخی است مبنی بر انهدام فلسفه توسط غزالی، سخنی عبث و بیپایه است؛ چرا که آنچه از کار غزالی در عرصه فلسفه میتوان برآورد کرد، نقد بنیادین فلسفه مشاء و نهایتا پیشنهاد و جایگزینی فلسفه جدیدی به نام تصوف بود که با روح دینی سازگاری بیشتری نشان میداد .با این حال، معنی این سخن معدوم ساختن فلسفه مشایی در جهان اسلام نیست، بلکه جابجایی جغرافیایی فلسفه از شرق به غرب جهان اسلام بود که در اندیشه ابنرشد اندلسی تبلور و اوج یافت .در مقابل، فلسفه مشایی هم در شرق جهان اسلام با آمیزشی از تعالیم صوفیه و عرفا و آشتیپذیری آن با مبانی دین به راه خود ادامه داد غزالی ممثل روح دینی بود که مسلمانان را با معرفتشناسی و فلسفه جدیدی آشنا ساخت و در آثار و اندیشه خود، بازتابی از تجارب حیات علمی خود را برای نیل به حقیقت به ارمغان گذاشت که در نظر او وصول به سعادت ابدی و غایهالقصوی است .تجربه اندیشمند مسلمانی که با فراز و فرودهای انسانی، گاه پیروزمندانه و گاه با خبط و خطا همراه بود.