گزارشهای تحلیلی در مورد قزاقستان اغلب زمینههای سیاسی، اقتصادی و تاریخی را شامل میشود. اما زمینه دیگری نیز وجود دارد که با وجود اهمیت فراوان، کمتر مورد توجه قرار گرفته و آن عبارت است از روابط درونی و قومی قبایل و ایلات قزاق. بدون توجه به این موضوع، هر گونه پژوهش در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی این کشور بدون در نظر گرفتن همه عوامل تاثیرگذار صورت گرفته است. زیرا این نکته مهم است که پس از تجزیه جمهوریهای شوروی، پیشبینی نکردن موضوع تقسیم جزء و قبیله ممکن است به نتایج مورد انتظار منتهی نشود در حالی که قلمرو اصلاحات گسترش مییابد و روند انتقال به اقتصاد بازار تسریع میشود، جامعه قزاقستان نسبت به خصوصیت سنتی خود نیز وفادار مانده است البته مطالعه در زمینه سیستمهای جزء، قبیله و ایلگرائی قزاق بسیار دشوارتر از آن است که در ابتدا به نظر میآید؛ زیرا از آنجا که تاریخ تقسیم قوم قزاق و پیوستن ایلهای متعدد به یکدیگر به عنوان ملیت در هیچ منبعی کاملا بیان نشده است، پدید آمدن جزءها امری مبهم است. هدف از تحقیق کنونی آن است که مشخص کند ۱. آیا کلیشه و چارچوبهای قبیله، ایل و جزء مغلوب شدهاند؛ یا این یک روند انتقالی است که ادامه دارد؟ ۲. اگر این یک روند انتقالی در پدیده جزء و قبیله ـ ایل است، آیا این امر بر حیات جمهوریها تاثیر خواهد گذاشت ؟ چگونه ؟ برای این منظور ابتدا نگاهی خواهیم داشت به روند تاریخی شکلگیری جزء و در این خصوص به گزیدهای از دیدگاهها اشاره میکنیم که عمدتا قرن شانزدهم میلادی را به عنوان نقطه آغاز شکلگیری جزء برشمردهاند. در این میان یکی از مهمترین دیدگاهها متعلق به اس. اسفندیارف است که معتقد است شرایط تاریخی اقتصاد چادرنشینی موجب شکلگیری این سه جزء جوز شده است به نظر وی در قزاقستان از جهت شرایط اقتصاد چادرنشینی و چراگاهی سه منطقه طبیعی وجود داشت بخش غربی کشور با قشلاق کردن در سواحل و دیگر رودهای دشت و اردوهای تابستانی در شمال شرقی منطقه آکتیوبینسک فعلی، بخش میانه با قشلاق در ساری ـ سو، چو و سرزمینهای پهناور سیردریا و اردوهای تابستانی در طول ایشم، توبول و آیرتیش و نهایتا بخش شرقی یعنی جیتی سو فعلی و در بخش شرقی سرزمین سیردریای قبلی. علاوه بر این، تقسیم جزء، پایههای اقتصادی، فرهنگی، زبانشناسی، محیطی، جغرافیایی و سیاسی نیز دارد. اما در جریان پیوستن قزاقستان به روسیه تفرقه در میان نخبگان سیاسی جامعه قزاق به مبارزه میان قدرتهای قبیلهای و سرانجام مبارزه میان جزءها منتهی شد و از اوایل قرن هیجدهم میلادی؛ پس از آنکه قزاقستان کاملا به روسیه پیوست، در غرب قزاقستان، قزاقستان شمالی و شرقی جزء متوسط طوایف و قبایل به سرعت تقویت شدند و روابط قومی و قبیلهای احیاء و فعال شدند. نتیجه اصلی تحول تقسیم جزء و طایفه ـ قبیله، این واقعیت است که علیرغم تغییرات ساختاری و کارکردی که به وجود آمده است، آنها باقی ماندهاند و عملا ابتدا به صورت یک سیستم سیاسی و سپس اقتصادی به هم پیوسته شدند .آنها هنوز به عنوان بخشی از سیستم دولتی قزاق فعال هستند و وضعیت اجتماعی و سیاسی را تحت تاثیر قرار میدهند در طول تحقیق و بر اساس نظرسنجیهای انجام شده میتوان دریافت که ـ تقسیم جزء - قبیلهای بر زندگی عمومی و سیاسی کشور تاثیر منفی دارد که خلاصه آن به شرح زیر است : تاثیر این عامل در سیاست بسیار قویست؛ چنانکه ممکن است نتایج غیر قابل پیشبینی به بار آورد. حضور منافع جزء و قبیله ـ طایفه در حوزههای اقدام حکومت موجب کاهش تاثیر دستگاه دولت میشود . تقویت موقعیت برخی از جزءها در ساختار دولت میتواند منجر به شکاف میان نخبگان ملی شود . نفوذ جزء و قبیله ـ طایفه موجب افزایش تاثیر روابط منطقهای بر سیاست حکومت کشور میشود . سیستم اداری در عملکرد خود منافع جزء و قبیله را در نظر نمیگیرد . این عامل بر سیاست جذب کارمندان به خصوص در سیاستهای محلی موثر است . حضور این عامل در صحنههای مختلف زندگی اجتماعی هماهنگ و متعادل نیست . جریان صاجتماعی شدن جوانان قزاق تا حد زیادی ممکن است دستخوش نفوذ روابط جزء و قبیله ـ طایفه شود . نتیجه نهایی نیز شامل دو جنبه مثبت و منفی برای تقسیمبندی قبیلهای و جزئی خواهد بود؛ ویژگی مثبت آن عبارت است از اینکه ماهیت جزء و قبیله ـ طایفهای باید محدودهای فراختر و مفهومی اجتماعی ـ فرهنگی داشته باشد و به حفظ حافظه تاریخی کمک کند. جهت منفی ماهیت جزء و قبیله ـ طایفه نیز مواردی است که بین نظم عمومی اعلام شدهی رسمی و هنجارها و ایدئولوژی آن با سنتهای مشترک موجود و غیر رسمی جدایی پدید میآید.
مهدی سنایی
قبیلهگرایی قزاق، ویژگیهای آن و احتمالات ممکن