در قرون نخستین تاریخ اسلام یکی از مباحث بسیار چالش برانگیز مساله حسن و قبح عقلی و شرعی بود این بحث عمدتا در میان دو دسته از متکلمان اشعری و متعزلی شکل گرفت از این می پرسند که آیا افعال الهی و انسانی ذاتا قابلیت اتصاف به حسن و قبح را دارند و یا اینکه تنها پس از بیان شارع است که چنین اوصافی را واجد میشوند؟ معتزله و شیعه که به جهت موضعشان در این بحث و نیز مساله عدل الهی به عدلیه مشهور بودند بر آن بودند که برای افعال فارغ از هر حکم شرعی حسن و قبحی ذاتی وجود دارد که از ناحیه عقل دانسته می شود البته ایشان نظریه خود را در باب جمیع افعال جاری نمی دانستند و معتقد بودند که در بسیاری موارد برای فهم حسن و قبح اعمال لزوما باید به شرع و وحی الهی مراجعه کرد. در واقع ایشان دیدگاههای خود را به محو حداقلی و به صورت ایجاب جزئی بیان میکردند در جبهه مقابل ایشان اشاعره بر این باور بودند که فهم حسن و قبح اعمال تنها از طریق شرع حاصل میشود و عقل هیچ راهی به فهم نیکویی و بدی افعال الهی و بشری ندارد. آنان خداوند را مالک عالم بیرون از هر قاعده و قانون اخلاقی و عقلی می دانستند و بر آن بودند که او هر آنچه انجام دهد نیکوست و نمی توان برای افعال وی از ناحیه عقل قانونمندیای را شناسایی کرد. طرفین برای مدعیات خود از عقل و نقل دلیل ذکر میکردند و می کوشیدند که دیدگاههای طرف دیگر را تخطئه کنند در این مقاله ابتدا به محو تفصیلی کوشیده شده تا تاریخچه بحث مورد کاوش دقیق قرار گیرد در این نوشته نشان داده می شود که نخستین بحث جدی در این باب متعلق به افلاطون و مندرج در رساله اثوفرون می باشد در ادامه دیدگاه های شیخ طوسی در این باب مورد بحث و بررسی قرار می گیرد و تشریح می شود که وی بسان دیگر جماعات عدلیه به قوت از عقلی بودن حسن و قبح دفاع می کند وی اعتقاد به عقلی بودن حسن و قبح را از بدیهیات عقلی می داند و برای نخستین بار در کتاب اصولی خود - عده الاصول - بحث از حسن و قبح را مطرح میکند.