نويسنده در اين اثر، نظريهي خود را در خصوص "انقلاب" تبيين ميکند. تاکيد وي در اين نظريه، برکارگزار و نقش آن در بسيج سياسي براي به دست گرفتن قدرت است. بدينترتيب، انقلاب از نظر تيلي نوعي اعمال خشونت سياسي سازمانيافته، آگاهانه و هدفمند از سوي گروههاي محروم و معترض عليه نظام حاکم است. نويسنده ميکوشد نظريهي انقلاب را با يافتههاي تاريخي معاصر و نيز با ماهيت انقلاب مطرح سازد. او چارچوب مفهومي خود را "الگوي جامعهي سياسي" مينامد. نويسنده سعي دارد مجموعهي کنشهاي متقابل "حکومت" ـ که کنترل ابزار متمرکز و عمدهي اجبار را در اختيار دارد و "گروههاي مدعي قدرت" را مشخص سازد. از نظر او تضادهاي به وجود آمده ميان اين دو گروه زمينهساز کنش جمعي، بسيج سياسي و دست زدن به خشونت است که ميتواند به انقلاب بينجامد. بحث آغازين کتاب دربارهي خشونت جمعي و اجزاي تشکيلدهندهي کنش جمعي و پديدار شدن جنبشها و حوادث مربوط به آن است. در بخش ديگر کتاب نظريههايي در خصوص کنش جمعي و سپس مجموعهاي از مفاهيم و مدلهاي تحليل کنش جمعي مطرح ميشود و آنگاه دلالتهاي آنها در کسب توانايي براي اقدام تبيين ميگردد. در اين بخش همچنين، منافع، سازمان و بسيج بررسي شده است. مبحث بعدي، تحليلي است در خصوص تعارض، سرکوب، و مبارزه براي کسب قدرت که متعاقب آن، نويسنده بر شکلهاي مشخصي از کنش جمعي تمرکز ميکند: اين که تا چه اندازه تنوع دارند، چگونه با يکديگر ارتباط مييابند، و چگونه تحت تاثير صنعتي شدن، دولتسازي و ديگر تحولات بزرگ اجتماعي دگرگون ميشوند. بخش بعدي کتاب، بررسي کنش جمعي خشونتآميز، و سپس استدلال دربارهي شورشها و انقلابهاست.