بررسی اثر ضد افسردگی آلوپورینول بر موش های صحرایی نر مدل جدایی از مادر و اثر آن بر افزایش حساسیت گیرنده های گلوکوکورتیکوییدی و تعدیل سطح کورتیزول سرم
[پایان نامه]
رضا مهریزی
دانشگاه علوم پزشکی تهران، دانشکده پزشکی
۱۴۰۲
۶۷ص.
دکتری پزشکی عمومی
۱۴۰۲/۰۲/۱۰
۱۸
مقدمه: به عنوان یک مدل حیوانی آسیبپذیری در برابر آسیبشناسی روانی مرتبط با استرس، جدایی مادر نوزاد (MS) با واکنش شدید CORT در پاسخ به عوامل استرسزا همراه است. پاسخگویی مختل گیرنده گلوکوکورتیکوئید (GR) در موش های صحرایی جدا شده از مادر منجر به پاسخ تشدید شده ی هیپوتالاموس-هیپوفیز-آدرنال (HPA) به یک عامل استرس زا حاد می شود. اگرچه، سطوح بالاتر گلوکوکورتیکوئید نشان دهنده عدم پاسخگویی به GR است، اما پیشنهاد شده است که ممکن است نقش مستقیم گلوکوکورتیکوئیدهای اضافی برای القای تخریب عصبی و آسیب شناسی های روانی وجود داشته باشد. تریپتوفان 2، 3-دیاکسیژناز (TDO)، یک آنزیم کبدی که تا حد زیادی توسط CORT فعال می شود، تقریباً 95٪ تریپتوفان (TRP) را به کینورنین (KYN) تبدیل می کند. آستروسیت ها و میکروگلیا KYN را به متابولیت های عصبی فعال تبدیل می کنند و انتقال عصبی NMDA را در خارج از فضاهای سیناپسی تعدیل می کنند. نقش TDO در رفتار ناسازگار ناشی از استرس نشان داده شده است، با این حال، مکانیسمهای مولکولی اساسی نامشخص است.مواد و روشها: در مطالعهای بر روی دو زیر مجموعه از موشهای صحرایی نر ویستار، آسیبپذیر (MS) و نرمال (NH)، ما از الگوی استرس ملایم غیرقابل پیشبینی مزمن (CUMS) برای بررسی اثرات تجویز پیشگیرانه یک مهارکننده TDO استفاده کردیم. در آسیب شناسی روانی مرتبط با استرس. با استفاده از واکنش زنجیرهای پلیمراز ترانس کریپتاز معکوس، وسترن بلات، کروماتوگرافی مایع با کارایی بالا و سنجش ایمنی مرتبط با آنزیم، نقشهای اسید کینولینیک (Quin) و اسید کاینورنیک (KynA)، دو متابولیت KYN را بر گیرنده های NMDA، در تعدیل پاسخ GR به واسطه سیگنال دهی تغییر یافته p38 بررسی کردیم. شش گروه شامل 16 موش صحرایی نر در هر گروه(سه گروهNH و سه گروه MS، تحت یک الگوی استرس 28 روزه استرس غیرقابل پیش بینی مزمن (CUS) از PND (61-88) قرار گرفتند. گروه اول از هر دو گروه NH و MS فقط سالین (0.9٪) به مدت 28 روز متوالی (PND 61-88) بدون قرار گرفتن در معرض استرس دریافت کردند. گروه دوم از هر دو گروه NH و MS قبل از هر جلسه استرس سالین (0.9٪) دریافت کردند. و آخرین گروه از هر دو گروه NH و MS آلوپورینول (40 میلی گرم بر کیلوگرم) را به عنوان درمان، قبل از هر جلسه استرس به مدت 28 روز متوالی دریافت کردند (PND 61-88)؛ پس از آزمایش های رفتاری، موش ها قربانی شدند و هیپوکامپ، بافت کبد و نمونه ی خون آنها جهت آنالیز های ثانویه جمع آوری گردید.نتایج: CUMS منجر به تغییرات رفتاری و بیوشیمیایی جزئی در حیوانات NH، اما تغییرات بارزتر در حیوانات MS گردید. در موشهای MS، CUMS منجر به افزایش سطح CORT سرم، بیان TDO کبدی، متابولیتهای مشتق از KYN هیپوکامپ و نسبت Quin به KynA شد. افزایش رفتارهای افسردگی و اضطراب مانند در حیوانات MS در معرض CUMS مشاهده گردید. تجویز آلوپورینول سیگنالدهی NMDA خارج سیناپسی را کاهش داد و منجر به کاهش قابل توجهی در فعالیت Calpain شد که متعاقباً با مهار STEP باعث کاهش فعالیت p38 شد. Calpain 2 با پروتیولیز STEP61 و تبدیل آن به فرم غیرفعال آن (STEP33) سبب تجمع پروتیین های پایین دست این پروتیاز درون سلولی میگردد. کاهش فعالیت STEP منجر به تجمع p38 و به تبع آن فرم فسفریله ی آن میگردد. افزایش فسفریلاسیون گیرنده گلوکوکورتیکوئیدی (GR) در محل سرین 154، که توسط فرم فسفریله ی p38 صورت می پذیرد باعث کاهش پاسخگویی GR به سطح کورتیکوسترون سرمی می شود که این امر سطح کورتیکوسترون پایه و همچنین در مواجهه با استرس را افزایش می دهد. تجویز پیشگیرانه آلوپورینول (40 میلی گرم/کیلوگرم) به موش های MS رفتارهای ناسازگار ناشی از CUMS را معکوس کرد و مسیر سیگنال دهی داخل سلولی از جمله Calpain-p-p38-GR را نرمال کرد.نتیجهگیری: Quin با خواص آگونیست مانند NMDA که از میکروگلیا به مکانهای خارج سیناپسی آزاد میشود، منجر به ورود کلسیم در غلظتهای پایین میشود. یک فسفاتاز حساس به کلسیم، در این فرآیند فعال می شود. در فنوتیپهای آسیبپذیر حیوانات با مهار مختل در فیدبک CORT ، مهار پیشگیرانه TDO کبدی در طول شرایط استرس مزمن، اثرات ضد اضطراب و ضد افسردگی همراه با کاهش قابلتوجه در فسفوریلاسیون GR در سرین-154 اعمال کرد و فیدبک محور HPA را به حالت عادی برگرداند.