طرح احیای آثار حکمای ایرانی، ایدهای بود که روح آن را هانری کربن در برخی اساتید معاصر دمید. استاد آشتیانی نیز تحت تأثیر همین نگاه به تحقیق در کتب و رسائل بسیاری از حکمای چهار قرن اخیر پرداخت و مجموعهٔ چهارجلدی منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران را تألیف کرد. او علیرغم درخواست کربن، مبتنی بر تصحیح و چاپ بیکموکاست آثار فیلسوفان شامخ ـ آنچنانکه کربن با کمک سید حسین نصر در گردآوری مجموعه مصنفات شیخ اشراق عمل کرد ـ صِرف چاپ آثار را چندان مفید نمیدانست. به باور وی، آرای گذشتگان ضمن تصحیح و چاپ، باید تحلیل، نقد و داوری شود و میزان اهمیت هر متفکر و تأثیر و تأثرات میان فیلسوفان برای خواننده روشن شود. اما نگارنده با تأمل فراوان در این اثر سترگ و مطالب متنوع آن دریافت که غایت آشتیانی از این نقد و نظرها، دستکم در مقام عمل، امر دیگری بوده است؛ و آن، مقایسهٔ آثار هر فیلسوف با آرای ملاصدرا است. در این نوشتار نشان داده شده که استاد معاصر، پارهای از نظرات فیلسوفان غیرصدرایی را در آرای ملاصدرا هضم میکند و در بیشتر موارد ـ بدون همدلی و توجه لازم به بستر معرفتی متفکران مورد بحث ـ نظرات ایشان را با ذکر دلایلی بر پایهٔ مبانی صدرایی یا حتی بدون دلیل و صرف بیانات شعاری، نقد و جرح میکند. ثمرهٔ چنین عملکردی برای بیشتر مخاطبانِ تألیف سترگ آشتیانی، بیمبالاتی به آثار متفکران غیرصدرایی و غفلت از سفرههای رنگارنگ فیلسوفان شیعی چهار سدهٔ اخیر است.