مکتب تصوف از آغاز با کج روی و کج اندیشی هایی همراه بوده است که می توان مهم ترین آنها را بی اعتنایی به شریعت وحیانی دانست. اندازه این انحراف در همه زمان ها و نزد همه صوفیات یکسان نبوده است و بسا کسانی که از درون خود این مکتب و به نقد هم کیشان خود پرداخته اند. هدف ما، در این نوشتار نه آن است که میزان پایبندی علمی صوفایان به احکام شریعت را بسنجیم، و نه اینکه در موارد اختلاف آنان با فقیهان در حکمی از احکام شریعت، به داوری بنشینیم. بلکه مقصود این نوشتار، بررسی مبانی نظری شریعت گریزی در آیین تصوف است. با نگرشی کلی به آیین تصوف و بررسی سخنانی که بسیاری از آنها در لابلای حکایات گوناگون پراکنده است، می توان دلیل صوفیان برای شریعت گریزی را بر چند مبنای اصلی استوار نمود: 1- جداسازی شریعت از طریقت و حقیقت، و پافشاری بر این ادعا که حقیقت یافتگان، از شریعت بی نیاز می گردند. 2- تأکید بر مقام ولایت و خارج ساختن آن از انحصار عده ای خاص و بیان سخنانی از این دست که «بدعت اولیای کرام به منزله سنت انبیای عظام است» 3- تلاش برای نشان دادن هدف اصلی آموزه های دینی و افزودن این اصل که هدف، توجیه گر وسیله است. 4- ادعای آن که برخی از سالکان راه خدا چنان مست جمال الهی می گردند که عقل خود را از دست می دهند و بر این اساس، از بند تکلیف رهایی می یابند. در این نوشتار، با استناد به منابع اصلی صوفیان، هر کدام از این مبانی را در فصلی جداگانه مطرح ساخته و سپس به نقد و بررسی آنها پرداخته ایم.