در دوره ای از تاریخ فلسفه، فیلسوفان درین توجه خود را بر روی مسئله مهمی معطوف کرده اند، این مسئله مهم راهی جدید را بر روی آنها گشود تا بتوانند اعتقادات دینی را ورای استدلالات عقلی بنگرند، و با دیدی جدید به مسئله ایمان به خدا و مباحث دینی نگاه کنند و از طرفی این رویکرد جدید فیلسوفان دین را یاری کرد تا بتوانند دین را از گزند تیرهای منکرین مصون نگه دارد . این مسئله مهم تجربه دینی بود که از جنبه های مختلفی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است اما آنچه ما مد نظر داشتیم توجیه باور به خدا از طریق تجربه دینی می باشد. فلاسفه دین برای توج ه باور به خدا دو راه را انتخاب کرده اند عده ای به دنبال توجیه غیر اثباتی باور به خدا بوده اند و در واقع می خواستند معقولیت باور به خدا را توجیه کنند و به دنبال اثبات آن نبوده اند و اما عده ای دیگر در پی اثبات باور به خدا بوده اند و توجیه اثباتی را دنبال کرده اند و هر کدام راهی را رفته اند تا بتوانند راهی برای توجیه باور به خدا بیابند . و اما مسئله باور به خدا را در عرفان اسلامی می توان دنبال کرد و آن مسئله شهود عرفانی است ولی عرفا راه شهود را توجیهی برای باوریه خدا مطرح نکرده اند و از راه شهود به خدا می رسند .نه این که آن را وسیله توجیه باور به خدا بدانند . و منکرین توجیه باور به خدا از طریق تجربه ای دینی، آن را قابل قبول نمی دانند و آن را انکار می کنند اما انکار آنان از اعتبار تجارب دینی نمی کاهد . همانطوری که نرسیدن به مقام کشف و شهود عرفانی مستلزم انکار آن نمی باشد