جریان تصوف در اسلام با زهد و پارسایی آغاز شد و سپس در گذر زمان با بهره گیری از منابع اسلامی و غیر اسلامی رشد کرد و به پختگی و کمال رسید.مهمترین منابع بیگانه (غیر اسلامی) که برتصوف تأثیر نهاده ، عبارتند از : مسیحیت ، دین هندویی و بودایی ، حکمت نو افلاطونی، تعالیم گنوسی و مانویت، فلسفه ایرانی مثنوی مولوی همچون آینه ای این تأثیرات را منعکس می سازد . از جمله رد پای اندیشه های گنوسی را در باره تقابل دو عالم ، جسم و روح ، جهل و معرفت می توان در مثنوی یافت.این در حالی است که جهان بینی توحیدی مولانا با دیدگاههای دوآلیستی گنوسی تفاوتی آشکار دارد. دو عالم علوی روحانی و سفلی مادی ( جسمانی) با یکدیگر در تقابل بوده و ویژگیهای آنها کاملاً مخالف و در تضاد با یکدیگر است. عالم مادی چون زندانی وسیع یا مانند گودالی عمیق است،همآنجا که صحنه حیا ت انسان است.انسان ترکیبی از جسم، نفس و روح است. جسم انسان بخشی از عالم مادی است و منشأ این جهانی دارد ؛ در حالیکه روح جوهری الهی دارد و از عالمی ورای عالم مادی به این جهان در افتاده است.همانگونه که در عالم کبیر مادی ، انسان محبوس گردیده است؛ در عالم صغیر نیز روح در اسارت جسم و نفس است. در این حال روح (جان) از اصل و سر چشمه خود بسیار دور افتاده ودر این دنیا غرق در تمایلات جسمانی و نفسانی ، در حالت جهل و بی خبری به سر می برد. بیداری و رهایی روح از طریق معرفت امکان پذیر است، معرفتی در باره خداوند متعال ، در باره خویشتن و اصل الهی خود واینکه اکنون در جهان چه وضعیتی به سر می برد. آن دانشی که انسان را به عالم بالا بر می کشاند ، نه دانشهای ظاهری است ؛ بلکه این نوع علوم راهی به جهان حق و حقیقت ندارد. آن معرفتی کشفی و شهودی است که با کمک یک منجی الهی و از راه ریاضت و زهد می توان به آن دست یافت. روح می تواند از این طریق صعود کرده ، به عالم ماوراء رسد و با اصل الهی خویش وحدتی دوباره حاصل نماید