اندیشیدن یکی از اجزاء لاینفک زندگی بشری است. همه ما با اندیشه آشناییم، چه بطور آگاهانه و چه زمانی که به آن توجه نداریم. درواقع باید گفت وجه تمایز انسان از سایر موجودات در همین اندیشمند بودن اوست. از طرفی یکی از عرصه هایی که بطور جدی اندیشه انسان را به خود مشغول داشته "فلسفه" است. فلسفه و تفکر فلسفی درواقع این فرصت را برای آدمی فراهم می آورد که آگاهانه و هر چه بیشتر اندیشمندانه زندگی کند. چنانکه به جرأت می توان گفت؛ در هیچ برهه ای از تاریخ فرهنگی بشری نمی توان دوره ای را یاد کرد که انسان پس از روی آوردن به اندیشه به فلسفه بی اعتنا بوده باشد. در همین راستا و در جامعه امروز که تزاید و تناقض آراء بیش از هر زمان دیگری به چشم می خورد و بیانگر این نیاز است که تنها با مدد جستن از یک اندیشیدن جهت یافته و فعالانه است که می توان از آسیب های چنین فضایی در امان مانده و در عین حال گرفتار رکود و جزم اندیشی نشویم؛ باید راهی یافت که فلسفه را وارد زندگی روزمرّه نمود تا آموزش آن عمومیت پیدا کند. در واقع آنچه هدف نهایی ما می باشد، پرورش تفکر انسانی است. از همین رو با نظر به اهمیّت تفکر فلسفی و نقش مهارتهای تفکر اعم از انتقادی و خلاق در بهبود فضای فکری جامعه ی انسانی و برای اینکه این فرایند را سرعت بخشیم و بتوانیم استفاده بهینه ای از منابع انسانی یا درواقع فکری جامعه انسانی داشته باشیم، بهتر آن است که آموزش را از دوران کودکی آغاز کنیم تا بزرگسالانی آموزش دیده داشته باشیم. در همین راستا حرکت هایی برای آموزش دادن فلسفه به کودکان انجام شده است؛ جنبشی که تحت عنوان "فلسفه برای کودکان" در حدود نیم قرن است کار خویش را در سراسر جهان آغاز کرده است و در بیش از 102 کشور جهان در حال اجرا می باشد. در تحقیق حاضر که به روش کتابخانه ای انجام شده است با هدف معرفی و بررسی این جنبش در پی این هستیم تا امکانِ آموزش دادن فلسفه به کودکان، زمانِ مناسب برای آغاز آموزش فلسفه به کودکان، نتایج کاربردی آموزش فلسفه به کودکان و نیز روش ها و رویکردهای موجود آموزش فلسفه به کودکان را بررسی کنیم.