ماکس وبر، هاینریش ریکرت و تمایز میان علوم انسانی و علوم طبیعی
الستی کیوان
برای توضیح این که چرا «پیشرفت»، آن گونه که در تاریخ علوم طبیعی دیده می شود، در تاریخ علوم انسانی محسوس نیست، معمولا دو رویکرد متفاوت اتخاذ می شود. یک رویکرد می پذیرد که روش علوم انسانی با علوم طبیعی یکسان است، ولی کیفیت علوم انسانی نازل تر از کیفیت علوم طبیعی است، و یا به معنایی که علوم طبیعی «علم» است، علم نیست. رویکرد دیگر، علوم انسانی را به اندازه علوم طبیعی، علم می داند. اما آن را دارای کیفیتی متفاوت می دانند؛ و به واسطه همین، روش متفاوتی نیز برای آن قائل هستند. از طرفداران رویکرد دوم، می توان نوکانتی هایی همانند ویلهلم ویندلباند و هاینریش ریکرت و هم چنین کسی که بسیار وامدار آن دو است یعنی ماکس وبر را نام برد. در این مقاله، ابتدا در مورد تمایز موضوع دو علم، و همین طور تمایز میان «توضیح» و «فهم» شرح مختصری ارائه خواهد شد. سپس دیدگاه های مکتب نوکانتی، با برجسته کردن نظرات کسی که ماکس وبر بیشترین تاثیر را از او گرفته، یعنی هاینریش ریکرت مورد بررسی قرار می گیرد. سپس با تمرکز بر مرز بندی جدید، مورد نظر ریکرت و وبر، در مورد تمایز میان دو علم، به بررسی جزئی تر دیدگاه های ماکس وبر پرداخته خواهد شد. در نهایت این نتیجه گرفته خواهد شد که رویکرد وبر از بسیاری جهات می تواند مشابه روش دانشمندان علوم طبیعی نیز باشد.