اگر کسی فیلسوف باشد و بخواهد مشکل فلسفی حل کند، باید دید که آن مشکل عبارت از چیست؟ تصور رایج قدیمی این است که احساس باید تابع عقل باشد. بنابر قضاوت قدیمی معرفت و به ویژه اخلاق در بستر تاریخ یا به مثابه پیشین، صوری و عقلی و یا به مثابه نسبی، تجربی و عاطفی بوده است. از این رو بود که فیلسوفی مانند امانوئل کانت عقل صوری را از میان تقسیم بندی صورت-ماده، یگانه راه رسیدن به معرفت قطعی و یقینی دانست. ماکس شلر با این نوع عقل گرایی صوری، به مقابله برمی خیزد. مشکل و چالش اساسی که شلر با آن مواجه است، صورت گرایی نظام فلسفی کانت است. از این رو سعی دارد با نظام غیرصوری بر پایه پدیدارشناختی که از سویی پیراسته از نسبیت و تجربه گرایی است و از سوی دیگر مجبور به پذیرش عقل گرایی صوری نیست، در مقابل نظام صوری کانت بایستد. در این مقاله سعی شده است این بخش از کار شلر و نحوه موضع گیری او در قبال عقل گرایی صوری کانتی روشن شود.