عشق و محبت، اکسیر حیات است و بهانه بودن؛ و اگر عشق نبود، هیچ نبود. این معنا در جهان بینی عرفانی که آثار مولانا نمونه های درخشان آن است، ژرف تر و لطیف تر بیان می شود. عرفا معتقدند که اصل همه محبت ها حضرت حق است و از اوست که محبت در همه هستی جاری و ساری می شود. عشق، راز آفرینش و چاشنی حیات و خمیرمایه تصوف و سرمنشاء کارهای خطیر درعالم و اساس شور و شوق و وجد و نهایت حال عارف است که با رسیدن به کمال، به فنا در ذات معشوق و وحدت عشق و عاشق و معشوق منتهی می شود.عشق ودیعه ای الهی است که در وجود انسان نهاده شده و با ذات و فطرت وی عجین گشته و انسان پیوسته به دنبال معبود و معشوق حقیقی بوده است. مولانا می گوید:ناف ما بر مهر او ببریده اند عشق او در جان ما کاریده اندمولانا به سبب سوز عشقی که در دل دارد پله پله مقامات تتبل تا فنا را پشت سر می نهد تا به ملاقات معشوق حقیقی نایل آید. عشقی که مولانا از آن صحبت می کند عشق حقیقی و راستین است نه عشق های رنگین که عاقبت به ننگ انجامد.
مولانا جلال الدین محمد بلخی (رومی;عرفان;کمال;محبت;عشق;