وحدت و یگانگی مسلمانان از جمله مسائل واضح و روشن است که هیچ خردمندی در ضرورت و لزوم آن شک و تردید به خود راه نمی دهد ، زیرا گروهی که از یک کتاب پیروی می کنند و در مسائل اساسی و اصولی اتحاد نظر دارند چرا باید به صورت احزاب گوناگون و جمعیت های مختلف ، و دسته های متضاد درآمده و تشنه به خون یکدیگر باشند؟! اگر در گذشته بر اکثر طبقات مردم ، لزوم چنین وحدت ضروری و ملموس نبود ، ولی فعلا که قوای اهریمنی استعمار ، تا قلب کشورهای اسلامی پیش تاخته ، بر هر فرد عاقل و هوشیاری ، لزوم اتحاد محسوس و ضروری می باشد. کدام فرد مسلمان غیوری است که از وضع رقت بار مسلمانان در فیلیپین و دیگر نقاط جهان آگاه گردد، اما از دیده خون نبارد، و بر این بی خبری ها و پراکندگی ، اشک نریزد؟ مسلمانان جهان یک چهارم مردم روی کره ی زمین را تشکیل می دهد، از نظر نیروی انسانی و ذخایر ارضی و فرهنگی اصیل اسلامی ، از غنی ترین جمعیت های جهان می باشند ، یک چنین جمعیتی با این قوای مادی و معنوی می تواند سنکین ترین وزنه را در صحنه سیاست در اختیار داشته باشند و رهبری فرهنگی و اقتصادی و سیاسی جهان را بر عهده بگیرند و با نادیده گرفتن بسیاری از مرز های جغرافیایی که آفریده ی استعمار و مخالفان وحدت اسلامی است، به رفع نیازمندی های یکدیگر بشتابند. و از طریق مبادلات فرهنگی و اقتصادی بر اوضاع خویش مرمت بخشند و سیادت خود را بازیابند اما مع الوصف و با توجه به اهمیت چنین وحدت موضوع شناسایی امام از طرف فرقه های گوناگون مسلمانان خاری بر سر راه اتحاد اسلامی دانسته شده و آن را مانع از چنین وحدتی که ضرورت آن به شدت احساس می شود دانسته اند. گاهی دیده می شود که برخی از جوانان سطحی نگر و احیانا فریب خورده، موضوع وحدت اسلامی را پیراهن عثمان کرده و کوشش های علمی حقیقت طلبان را به باد انتقاد می گیرند و می گویند که بحث درباره خلافت ابی بکر و علی(ع) و یا اینکه جانشینی از آن کدام بوده از بحث های غیر مفید و بی ثمر می باشد. زیرا چرخ زمان به عقب برنخواهد گشت و جانشین حق و باطل پیامبر ( ص) را زنده نخواهیم یافت تا حق را به صاحب حق بازدهیم. پس بهتر است که ای ن فصل را برای ابد ببندیم و به جای آن فصل دیگری بگشاییم. دارندگان این اندیشه از نتایج درخشان این فصل غفلت ورزیده، از این نظر آن را یک بحث غیر مهم اندیشیده اند. ولی مسلما این اندیشه جز غفلت از فلسفه وجود امام و امام شناسی ، ریشه دیگری ندارد و از یک نوع « سنی گرایی » سرچشمه می گیرد. این اندیشه از دیدگاه دانشمندان اهل تسنن که امامت و خلافت اسلامی را یک نوع مقام و منصب عرفی می دانند که وظیفه او در حفظ مرزهای اسلامی و تقویت نیروهای دفاعی و گسترش عدل و دادگری و اجرای حدود الهی و بازگیری حقوق مظلومان و ... خلاصه می گردد، مسلما بحثی غیر مفید و غیر ضرور خواهد بود. زیرا در این صورت این نوع بحث ها بسان این خواهد بود که مشاجره و مناظره کنیم راجع به این که در قرن دهم میلادی، چه فردی بر قاره بریتانیای کبیر حکومت می کرد و یا پس از لوئی پنجم چه کسی بر کرسی حکومت نشست. اما از نظر شیعه که امامت را در امتداد رسالت پیامبر می داند، وجود چنین بحثی ضروری است. زیرا در این صورت وظایف امام در امور یاد شده خلاصه نمی شود. بلکه علاوه بر آن امام مبین و مفسر احکام الهی و مرجع حلال و حرام، پس از رسول خدا ( ص) است تا مسلمانان در مسائل نو ظهور که در آن مورد نصی از قرآن و حدیثی از پیامبر ( ص) نرسیده است به او مراجعه نموده و قول او گواه روشن در مسأله باشد. و در این فرض امام راهنمای امت در معارف و اصول و احکام و فروع است و این چنین مقامی باید با دلائل قطعی برگرفته از آیات و روایات شناخته شود. اکنون وظیفه ما که پس از چهارده قرن از درگذشت پیامبر اسلام ( ص) گام بر پهنه هستی نهاده ایم چیست؟ آیا در مسائل و معضلات قرآن و موارد اختلافی به ابی حنیفه و شافعی مراجعه کنیم و یا اینکه به علی و فرزندان گرامی وی؟ که شیعه مدعی است دلائل عقلی و نقلی بر فضیلت و عصمت و طهارت و علم وسیع و گستره و انتصاب آنان بر اماممت از جانب رسول خدا(ص) گواهی می دهد، مراجعه و بازگشت کنیم. پاسخ این پرسش را بحث از « فلسفه امامت و موضوع امام شناسی» می دهد و نتیجه تحقیق و بررسی ، رفع چنین تحیر و سرگردانی می کند.