تروريسم از جمله مفاهيم مناقشه برانگيز به هنگام تعريف و مطالعه علمي است و مطالعه آن در چارچوب بين رشته اي قرار مي گيرد.به بيان ديگر، براي فهم و بررسي آن مي بايست رويکرد بين رشته اي را استخدام کرد و آن را از دريچه علوم سياسي، روابط بين الملل، حقوق بين الملل، روان شناسي، جامعه شناسي و مانند آن نگريست. مقاله حاضر به چيستي و چگونگي تحول اين مفهوم در روابط بين الملل مي پردازد و براي اين منظور، تحول عملي آن را در مناسبات بين المللي از قرن نوزدهم تا قرن حاضر بررسي مي کند. اين بررسي با هشت معيار انگيزه، الگوي تحليل، سازمان دهي، استراتژي، تاکتيک، اهداف، سلاح مورد استفاده و قربانيان صورت مي گيرد و در نهايت، نويسنده را به اين فرضيه رهنمون مي سازد که مفهوم تروريسم در مرحله متاخر آن و در گذار به قرن بيست و يکم، از تروريسم بين المللي به تروريسم جهاني متحول شده و عامل اين تحول، غير سرزميني شدن آن در روابط بين الملل است.