ساختار نوین اقتصاد سیاسی بین الملل و ژئوپلیتیک انرژی ایران
: بررسی موردی: حوزه ی دریای خزر
/ محمدكاظم سجادپور ...[وديگران]
نويسندگان همكار در اين مقاله سهراب شهابي، مسعود غفاري و شمس الدين صادقي مي باشند.
یکی از متغیرهایی که موقعیت کشورها را به چالش کشیده و دولت ها را ملزم به ملحوظ نگه داشتن مؤلفه ی ساختار نظام بین الملل در تصمیم گیری سیاست خارجی می کند، وضعیتی است که “ساختار اقتصاد سیاسی بین الملل”، بر آنها تحمیل کرده است؛ به همین دلیل، اندیشمندان حوزه ی اقتصاد سیاسی و معرفت روابط بین الملل، با استناد به روندهای جاری در نظام بین الملل، قرن بیست و یکم را قرن “ژئواکونومیک” نامیده اند؛ چراکه براین باورند یکی از چالش های مهم جهانی دراین قرن، چالش بر سر انرژی است و مسأله ی ”امنیت انرژی”، از ارکان مهم پارادایم اقتصاد سیاسی این قرن خواهد بود. با توجه به این مهم، پژوهش حاضر با بهره گیری از نظریه ی “واقعگرایی ساختاری” به بررسی رابطه ی بین متغیر ساختار نوین اقتصاد سیاسی بین الملل و موقعیت ایران در عرصه ی انرژی می پردازد و با بهره گیری از رویکرد سطح تحلیل کلان )اقتصاد سیاسی بین الملل) در تجزیه و تحلیل سیاست خارجی، با هدف “تبیینِ علِیّ” مسأله ی تحقیق، تلاش می کند که به سؤال زیر، پاسخ دهد: چه رابطه ای بین ساختار نوین اقتصاد سیاسی بین الملل و موقعیت ایران در عرصه ی انرژی وجود دارد؟ برای پاسخ به این پرسش، ضمن بررسی مؤلفه های اصلی نظریه ی واقعگرایی ساختاری، سعی بر آن خواهد بود که فرضیه ی زیر، مورد آزمون قرارگیرد: ساختار نوین اقتصاد سياسي بین الملل، برپایه ي همکاری و تعامل میان قطب های قدرت همراه با نظام هژمونیک حاکم، پایه ریزی شده و به کشور معترضی همچون ایران، فرصت بهره برداری های راهبردی در عرصه ي انرژی، جهت بهینه سازی ثروت و اعِمال قدرت ملیّ نمی دهد