استاد راهنما: ابراهیم بیگ زاده؛ استاد مشاور محمد هاشمی
دانشگاه شهید بهشتی. دانشکده حقوق
۱۳۷۶-۱۳۷۷
۱۴۳ص.
کتابنامه : ص. ۱۳۶-۱۴۳
کارشناسی ارشد
حقوق بین الملل
۱۳۷۷
نهاد حاکمیت دولتها مانند هر نهاد اجتماعی و سیاسی دیگر در مسیر تکامل خودبا موانع، مقاومتها و ناسازگاریهای درونی و برونی روبرو بوده است . سیطره قدرت سیاسی نهاد دولت بر دیگر نهادهای اجتماعی لزوما با بنیادهای طبیعی همزیستی و مراودت مردم سازگار نبوده اما به هر حال بر آنها غلبه داشته است . یکی از معماهای نظری و عملی دیرینهء مربوط به حاکمیت دولتها تفکیک امور داخلی از امور خارجی و تعیین حوزه صلاحیت و دامنه فعالیت آنها است . امروزه نمیتوان مرز امور داخلی و خارجی دولت - ملتها را به موازات مرزهای سرزمینی آنها جستجو کرد. در اثر انقلاب تکنولوژیک در زمینه ارتباطات ، جهانی شدن سرمایه و همبستگی متقابل کشورها در زمینههای اقتصاد و تجارت ، از دهه 1960 به این سوء مفاهیمی همچون "دهکده جهانی" و "جهانگرایی" و اخیرا"مجله جهانی" در زمره بینشها و دیدگاههای فراگیر بینالمللی مطرح شدهاند. حساسیت متقابل کشورها نسبت به تصمیمات و اقدامات یکدیگر که آسیبپذیری متقابل آنها را نیز به همراه دارد، مدتها در حوزه مسائل سیاسی و سپس اقتصادی محدود بود اما بتدریج به موضوعات فرهنگی و اجتماعی نیز تسری یافته است . همبستگی متقابل دولتها و جوامع انسانی آگاهی آنها را نسبت به مخاطرات زندگی جمعی افزایش داده است . بدین لحاظ مفاهیم سنتی "منافع ملی" و "امنیت ملی" که در مفهوم واقعی خود حول محور حاکمیت دولتها و فرضیه هرج و مرج در روابط بینالملل دور میزند، خواه ناخواه از فشارهای مستقیم و غیرمستقیم ناشی از حساسیت و آسیبپذیری متقابل و ماهیت جهانی برخی معضلات بینالمللی تاثیر میپذیرد و ناگزیر ملاحظات فراملی نیز در محاسبات ملی و امنیتی مطرح میشوند. چالش اساسی در برابر نظام حاکمیت دولتها، میزان سازگاری آن با تحولاتی است که در ماهیت قدرت و شبکه توزیع منابع آن پدید آمده است . قدرت در جهان امروز دیگر در ابزار جنگی و نیروی رزمی خلاصه نمیشود. افزون بر آن، منابع مالی، توان تولید، تکنولوژی پیشرفته، مهارت بکارگیری موثر شبکههای اطلاعاتی و رسانههای ارتباطی در سطح جهان، ایدیولوژی منسجم و جذاب ، و دیپلماسی کارآمد، از جمله عناصری هستند که در تحلیل ماهیت قدرت سیاسی مطرح میباشند. بنابراین میتوان گفت که نهاد حاکمیت دولتها در مواجهه با تغییرات بینالمللی دستخوش یک فرسایشی شده که به طور فزایندهای حیطه اقتدار و اعمال آن را محدودتر میسازد. این روند فرسایشی، ماهیت و فلسفه غایی نهاد دولت را نیز عمیقا در معرض تغییر و تحول قرار داده است . فرسایش حاکمیت دولتها به معنای فروپاشی یا شکست محتوم آن نیست بسیاری از حکومتها و مردم جوامع مختلف از وضع کنونی راضی بوده و از آن منتفع میشوند.