رهيافتي نظري در بررسي روابط دنياي اسلام و غرب در عصر جهاني شدن
/ بهزاد عطارزاده
فرآيند جهاني شدن كه از دل مدرنيته و مدرنيزاسيون متأخر بيرون آمد، تأثيرات مهمي بر جنبش هاي هويتي معاصر گذاشت. مدرنيزاسيون در ابتدا ساختارهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي جوامع سنتي را دستخوش تخريب و نوسازي قرار مي داد و در دوران متأخرتر با گسترش امكانات ارتباطي و اطلاعاتي در فرآيند جهاني شدن، هويت هاي خاص گرايانه ي فراملّي و فروملّي را تقويت مي كند. ظهور پديده ي بنيادگرايي ديني در كشورهاي اسلامي در واكنشي هويت خواهانه به موج نوسازي و مدرنيزاسيون در اين كشورها از تحولات مهم قرن حاضر به شمار مي آيد. افول ايده هاي هويت خواه پان عربيسم و ناصريسم در طول دهه هاي 60 و 70م. فرصتي تاريخي براي جنبش هاي اسلامي فراهم آورد تا بتوانند ايده هاي خود براي زندگي در عرصه ي عمومي را به گونه ي آلترناتيوي زنده معرفي كنند. چالش اين گروه ها از سوي استبدادهاي داخلي بود و از سوي ديگر نزاع با ايده هاي تجددخواهانه ي غربي در زندگي فردي و جمعي. هم زمان با نيروگرفتن اين جنبش ها چالش و نزاع اسلام گرايي با غرب نيز بيشتر آشكار مي شد، تا جايي كه اكنون بسياري از بحران ها و مسائل منطقه اي و بين المللي را مي بايست ذيل چگونگي روابط اسلام و غرب سنجيد. در اين مقاله به دنبال دستيابي به رهيافتي به منظور شناخت و بررسي زمينه هاي فرهنگي و رويكردهاي نظري در تحليل روابط اسلام و غرب به عنوان دو حوزه ي تمدني و فرهنگي بوده ايم. در اين پژوهش ضمن ذكر چارچوبي مفهومي در بررسي ديدگاه هاي متقابل اسلامي و غربي، طيفي از ديدگاه ها و نظريات را بر محور روابط ذهني و عملي غرب و اسلام در دو قطب تعامل و تقابل را دسته بندي كرده ايم: ‹تقابل گرايان› و ‹سازش گرايان› غربي و بنيادگرايان تقابل گرا و ميانه روهاي سازشگراي اسلامي. با بررسي اين چهار قطب از نظريات و توجه به متغيرهاي مؤثر محيطي و فرهنگي، چارچوبي براي ارزيابي و تحليل چگونگي و آينده ي روابط غرب و اسلام به دست مي دهيم.