جهاني شدن تاثير عميقي در اقتصاد سياسي كشورها و افزايش تجارت بين الملل داشته است. از سوي ديگر منطقه گرايي نوين در طي دو دهه گذشته در نقاط مختلف جهان به روندي رو به رشد تبديل شده كه منجر به فزوني تجارت بين كشورهاي عضو و روان سازي جريانات مالي ـ انساني در درون منطقه شده است. اين امر به عنوان گامي در مسير تقويت جهاني شدن تلقي مي گردد. اما براي عده اي، اين رويكرد از يك سو موجب كاهش تجارت بين منطقه اي و كاهش فرايندهاي اقتصادي جهاني و از سوي ديگر باعث تشديد زيان براي ديگر مناطق و كشورها شده است. بر اين اساس منطقه گرايي مانعي در مقابل جهاني شدن تلقي مي شود. اين مقاله بر آن است تا نشان دهد منطقه گرايي نوين به رغم افت و خيزهاي آن نه تنها مانعي در مسير جهاني شدن نيست بلكه از يك سو نقشه راه جهت ورود به فرايندهاي جهاني شدن مي باشد و از سوي ديگر سازوكاري اساسي جهت هدايت و تسريع روند جهاني شدن است. هنگامي كه نظام جهاني با بحران هاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي روبه رو مي شود اتحاديه هاي منطقه اي براي حمايت از اعضاي خود تا حدودي درون گرا و حمايت گرا مي شوند اما در مسير خروج نظام بين المللي از بحران، آنها نيز هم گرايي جهاني خود را تشديد مي كنند