#علل موثر در عدم گرایش زنان به مدیریت در سازمانها
#د، ۷۰ ص.: جدول، نمودار
1
#در سالیان اخیر دامنه حضور زنان در عرصه های مختلف اقتصادی مرز های سنتی موجود را در نوردیده است .زنان در بخش های گوناگون فعالیت دارند، اما با این وجود پیشرفت آن ها در مشاغل مدیریتی محسوس نبوده است .نابرابری های جنسیتی به ویژه در حوزه مدیریتی سبب شده تا آن گونه که شایسته است از نیروی بالقوه زنان استفاده نشود، تقریبا نیمی از جمعیت 10 ساله و بیشتر کل کشور را زنان تشکیل می دهند .اما سهم مردان از جمعیت فعال5/84 درصد و سهم زنان4/15 درصد می باشد و 63 درصد از جمعیت غیر فعال را زنان خانه دارتشکیل می دهند .تجربه نشان داده است که دختران در فرصت های مساوی با پسران، صلاحیت های خود را در تحصیل ، مسئولیت های اجتماعی و در بسیاری از موارد نشان داده اند ،اما زمانی که اندیشه مرد سالارانه و سیاست های نانوشته ، سلیقه ها و گرایش ها را وارد عرصه تصمیم گیری می کند، موانع فرهنگی و فکری غیر قابل لمس و رویت همانند سقف های شیشه ای ، مانع مشارکت همه جانبه بانوان است .امروزه میزان مشارکت زنان در فعالیت های اقتصادی_ اجتماعی به یکی از شاخص های مهم توسعه انسانی تبدیل شده است، برای رسیدن به تعادل، برابری و رفع تبعیضات و در نتیجه توسعه بهتر و کامل تر جامعه، نیاز به آن است که زنان بتوانند در فرآیند تصمیم گیری در برخی سطوح جامعه شرکت نمایند .علی رغم رشد فزاینده حضور زنان در بازار کار،تنوع کاری آنان کمتر از مردان است،طبقه های شغلی خاصی هستند که میزان شاغلین زن در آنها به مراتب بیشتر از مردان است این که چه شغلی برای زنان مناسب است و قسمت اعظم کارکنان آن زن هستند،بسته به زمان و مکان متغیراست ؛دلایل متنوعی برای اشتغال زنان و حضور آنها در کارهای دارای دستمزد عنوان شده است .برخی عمده ترین دلایل گرایش زنان به مشاغل را فشارهای اقتصادی و برخی دیگر را رواج تفکر برابری زن و مرد می دانند .در بسیاری از کشورهای در حال توسعه از جمله ایران ، حضور زنان در بازار کار متناسب با افزایش سطح تحصیلات آنان رواج دارد .جالب آنکه این واقعیت نابرابر، زمانی موجب احساس نابرابر در آنها می شود که آنان از طریق تحصیل در دوره های عالی و در پی آن آگاهی از حقوق خود و شرایط دیگر زنان جامعه، به نوعی خود آگاهی از وضع موجود می رسند.بنابراین قطعا با افزایش شمار زنان تحصیل کرده و فعال ،بحران بی کاری تشدید خواهد شد . .در رابطه با موقعیت زنان دانشگاهی کشور نیز تحقیقات و مطالعاتی چند صورت گرفته است و همگی بر این نکته اذعان دارند که جنسیت، عامل تعیین کننده ای در گزینش هاست ؛زنان در سطوح مدیریتی دانشگاه ها حضور ندارند و هر چند مشارکت آنها در رده های مدیریتی پایین و میانه دانشگاه افزایش یافته، ولی در رده های عالی مدیریتی تعییر محسوسی رخ نداده است و هم چنان کمیته ها و شوراهای تصمیم گیری دانشگاه ها در اختیار مردان است .از جمله دلایلی که زنان کمتری در مدیریت رده بالای سازمان وجود دارند، می توان به تبعیض های موجود در محل کار اشاره کرد .نابرابری در پاداشها و ایجاد فرصت پیشرفت برای زنان و به کارگیری دوستان قدیمی در پست ها، زنان را از رسیدن به مقامهای مدیریت دور می سازد .تبعیض می تواند به صورت ساختارها، خط مشی ها، شبکه های غیررسمی وفرهنگ های سازمانی باشد که آنقدر مردسالار هستند که مانعی برای زنان می شوند تا در سازمان ارتقا یابند .راه حل در نگاهی نو به اساس و اصول است، نگاهی که زنان و مردان در ان با یکدیگر سهیم باشند .عرضه نیروی انسانی در هر کشور تابعی از میزان رشد جمعیت و نیز ساختمان سنی و جنسی آن است .بدین لحاظ جنبه های مرتبط با نیروی انسانی و اشتغال با ویژکی های جمعیت همبستکی پیدا می کند .معمولا پایین بودن شاخص میزان رشد جمعیت، نوعی تضمین و امنیت اجتماعی و اقتصادی برای نسل های آینده فراهم می کند .افزایش جمعیت در کشورهای در حال توسعه مشکلات مربوط به اشتغال زنان، توسعه آموزش، انحرافات اجتماعی، و بحران های اقتصادی و سیاسی را به دنبال می آورد .از طرف دیکر، در زمان رکود اقتصادی، از آنجا که میزان عرضه نیروی کار از تقاضای آن پیشی می گیرد، اولین گروهی که کار خود را از دست می دهند معمولا زنان هستند ؛در اقتصاد جدید، سرمایه انسانی به معنی علم، دانش، مهارت، تخصص و نیروی کار ماهر است و اصلی ترین عامل افزایش بهره وری و توسعه کشورها محسوب می شود .در اقتصاد مبتنی بر دانش، توسعه به پیشرفت علمی بستگی دارد و ارتقای بهره وری مبتنی بر دانش است .از این رو، در عصر فناوری اطلاعات، معیار ارزیابی افراد نه ویژگی های ذاتی آنان مثل نژاد و جنسیت، بلکه خصیصه های اکتسابی آنها نظیر تحصیلات است .