صفحات مجدول به زر، جدول کشی شده، دارای کمند مشکی، دو صفحه اول و آخر نسخه تشعیر با زر، دارای سرلوحه مذهب نفیس، دو صفحه اول متن دندان موشی.
مرکب قرمز و لاجورد.
تیماج قرمز مجدول.
ماخذ فهرست: جلد ۵۱، صفحه ۱۳۱-۱۳۳.
عریضهای از یک نگهبان به یکی از شاهزادگان قاجار. چون حجم آن کم بود، تمام آن آورده شد:
خیز ای گلگون عذار سیمرو ز راه مهر / همچو سرو کاشمر بخرام بر طرف چمن
۳ بین که رسته در چمن هر سو بطرف جویبار / سوسن و خیری و سنبل لاله و هم نسترن
شد فروزان باغ ایدون همچون چهر گلرخان / همچو زلف گلعزاران راغ آمد بر شکن
یکطرف از وصل گل گردیده بلبل بیقرار / یکطرف قمری گرفته جا بشاخ یاسمن
باغ شد چون شهر تبت مشک بیز و مشک ریز / گویی اندر باغ آمد کاروانی از ختن
۴ در چنین فصلی بود شایسته کاندر طرف باغ / آوری اندر برم یکمطرب یک تارزن
هی تو از جام شراب و مطر از بانگ رباب / دور سازید از دل غم پرورم رنج و محن
تو همی می ده مرا جانا ببانگ نوش نوش / من همی نوشم بیاد چهرت ای سیمین بدن
تو پیاپی ده مرا می ای نگار سیمبر / من پیاپی نوشم و بوسم تو را جانا دهن
۵ تو همی در ده شراب ای لعبت فرخند چهر / من همی نوشم باقبال امیر موتمن
میر گردونفر چهان فضل و دانش آنگه خود / وصف و فضل او بود زیبنده در هر انجمن
آفتاب چرخ فضل و ماهتاب برج جود / کوکب برج سعادت خسرو صد گونه فن
شاهباز چرخ عرفان شهریار ملک علم / کوکب برج سخاوت بحر حکمت را سفن
۶ خان گردون فر شیر دین و دولت میر راد / عادل و دریا دل و فرخنده رای و پر فطن
گفتههای او همه انجیل و معنیهاش فرض / حکمهای او چو فرقان معنی حکمش سنن
زر ببخشد ذیل ذیل و سیم بدهد کوه کوه / اشتران بخشدا همی با لعل و یاقوت یمن
راستی گویم بدان از عهد آدم تاکنون / این چنین شخصی نزاده مادر چرخ کهن
۷ خلعت پاک صدارت را از بر بالای وی / گویی از روز ازل ببریده خلاق زمن
پنج خصلت داده بر وی کردگار انس و جان / حکمت و فضل و کمال و عزت و خلق حسن
ای امیر باذل پر دل که خود از رای تو / بچگان آهوان را شیر می بدهد لبن
کی تواند مدحت ذات تو آزادت سرود / هر چه او بسرایدی ناگفته یک از صد سخن
۸ از ره الطاف و مهر ای شهریار عارفان / گوش جان آن به که داری لحظهای بر عرض من
خود نهم ما هست کاین عبد ذلیل خاکسار / داری چون چاکران بر درگهت شاها وطن
روز و شب از دست ظلم این سپهر نیلگون / باشمی ای میر گردونفر همیشه ممتحن
خواهمی کالطاف بیحدهای تو ای میر راد / مر مرا برهاندی از قید این رنج حزن
۹ تا ثناگوی تو گردم من بهر بیگاه و گاه / آورم در مدحت تو شعر چون در عدن
تا همی اندر زمستان برف بارد سیمگون / تا بباغ اندر بروید در بهاران نسترن
نیکخواه راد تو پیوسته بادا کامران / خود بداندیش تو بادا با غم و رنج محن
تصدق حضور مبارکت شوم
قریب نه ۹ ماهست که در آستانه حضرت اجل مشغول پاسبانی بودهام و در اینمدت طلب باین واضحی که از مسیو کنت باقرار خودش داشتم وصول نگردیده این نبوده مگر از کمالتفاتی حضرت اجل اعظم یکفرنگی بیپروا در این شهر بخواهد باین جان نثار زور بگوید بحمایت سفارت اعلیحضرت انگلیس که کمال حمایت را از او دارند و بنده که کسی را ندارم بجز الطاف ملوکانه اشرف امجد عالی که اسباب دلگرمی این جاننثار است پتک یا محک حضرت اجل که دیگر بخود راه بردار نیستم و قریب مبالغی خطیر مقروض و پریشانم شما را بجان جناب جلالتمآب اجل اشرف والد آقای موتمنالملک قسم میدهم که این جاننثار را آسوده بفرمایید و از بیکاری بهلاکت آمدهام زیاده امر امر حضرت اجل است.