/ از: شاه اسماعیل ثانی صفوی متخلص به عادلی ( -۹۸۵ق.).
محمود فرزند احمد و یوسف فرزند محمد و یا محمد مداح.
۸۸۴ و ۹۷۸ق.
ص ۱۵۸.
خشتی. ۱۶*۲۲سم. ۳۱۶ص. سطور: مختلف.
1
2
بنام کردگار فرد و اکبر/ کریم لم یزل دانای داور
خداوندی که یکتای جهانست/ خداوند زمین و آسمانست
کریمی کز کرم ایمان بما داد/ گل ما را سرشت و جان بما داد
انجام موجود در نسخه: کجا شد آن شه با جاه و تمکین/ امیر المومنین حیدر شه دین
مولف به هنگامی که به امر پدرش شاه تهماسب در قلعه قهقهه زندانی بود این مثنوی را در ابراز انقیاد به پدر و درخواست عفو از او سروده.
نوع خط:
تزئینات متن:
نوع کاغذ:
تزئینات جلد:
بیشتر رساله به خط های نسخ و نستعلیق.
عنوان و نشان شنگرف.
اصفهانی مختلف.
تیماجی قهوهای که عطف و حاشیه آن را با تیماج قرمز سجاف کردهاند.
1
رقم هر سه کاتب در پایان برخی از رسالهها یادداشت شده است. در پشت نخستین برگ اشعاری نوشته و در بالای صفحات اشعار مختلف یادداشت شده صفحههای ۲۲۳ و ۲۲۵ سفید و در صفحههای ۲۲۴ و ۲۲۶-۲۲۷ اشعار و نوشتههای مختلف یادداشت شده بالای صفحههای ۲۳۰-۲۸۳ چند قصیده یادداشت شده که نخستین آنها در هجو شیخ کمال لاهیجی است. در پایان دفتر نیز چند قصیده نوشته شده است.
در مراجعی که اینک در دسترس دارم درباره این مثنوی سخنی ندیدم، در مجمع الفصحا، دانشمندان آذربایجان، تذکره میخانه (حواشی گلچین معانی) و تذکره نصرآبادی ابیاتی از او یاد شده اما این مثنوی استخلاصیه در هیچیک از این تذکرهها و دیگر مراجع یاد نشده است. تعداد ابیات این مثنوی معلوم نیست و آنچه در دفتر حاضر موجود است ۳۸ بیت است و چنین پیداست که مثنوی بزرگی است که دنباله آن از دفتر افتاده است.
اینک چند بیت از آنکه خطاب به شاه است و عذر خواهی گناه:
گناه من چه بود ای شاه عالم/ چرا یکدم نمیپرسی ز حالم
بقول دشمنان از راه رفتی/ که از دشمن شده بسیار خفتی
ایا صاحب قران طهماس غازی/ ترا زیبد شهی و سرفرازی
جهان بر کام تو بادا چو حسنت/ مبادا از سرت کم تاج دولت
اگر بخشد مرا شاه جهاندار/ برآرم من دمار از قوم کفار
گشایم دست مردی من بدین کار/ بگیرم تاج و تخت ملک خونگار
اگر رستم در آید در مصافم/ روان با مرکبش در هم شکافم
امیدم هست تا من زنده باشم/ تو شاه عالم و من بنده باشم
به حق عزت شاه ولایت/ تویی تاج سرو من خاک پایت
نگردد سر ز فرمانت بسیار...؟/ تو هم غافل مشو از مکر اغیار
ز قول دشمنان بر گردشه زود/ اگر خواهی که گردد کار محمود
برون آور مرا از قلعه و بند/ چنین ظلمی بمن ای شاه مپسند
بفرزند گرامی بند مگذار/ ندارد چون وفا این چرخ مکار